ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

یکی از آخری ها

اسفند آخرین نفس های خودش رو میکشه و جای خودش رو به فروردین تازه نفس میده تا با زایش و زیباییش به همه ی ما بفهمونه باید به طبیعت، به عشق، به زندگی ایمان آورد.

اسفند، ماه سختی از نظر کاری بود. بیشتر روز ها اضافه کاری می موندم و وقتی میرفتم خونه دیگه توانی برای بیدار موندن و فیلم دیدن و پذیرایی مهمان نبود. سال 92 با همه ی فراز و نشیب هاش سال خوبی بود و اتفاقات خوب و تحول های بزرگی برای من داشت و درسهای زندگی که هرگز متوقف نمی شن.

 


 


خوشحالم امروز آخرین روز کاریه چون من هم مثله اسفند دیگه نایی برام نمونده تا یک کارمند نمونه باشم و فکر می کنم بیشتر از چیزی که باید مایه گذاشتم تو کار و نیاز دارم تا استراحتی کنم و از نظر جسمی و روحی به آرامش برسم. 

خوشحالم ازینکه قراره 16 روز این آقای خدماتی شرکت رو نبینم که با سرسری تمیز کردن هاش، اول صبحی حال آدم رو خراب میکنه، مدیرم رو با اینکه آدم خوبیه و مدیر لایقی هست، صدای همکاران تدارکاتی شرکت رو بیشتر اوقات بی ادبانه و آمرانه صحبت می کنند، همکار کنجکاوم رو که بیشتر اوقات تریپ صمیمی بر میداره. خوشحالم ازینکه به هیچ چیز و هیچ کس دل بسته و وابسته نیستم. گاهی روزمرگیها آدم رو از پا درمیاره و خستگیهای پشت هم، جای احساس مسوولیتی برای آدم نمی گذاره.

این 16 روز تعطیلی فرصتیه تا شبها بیدار بمونم و فیلم ببینم و آهنگ گوش بدم و دور همی های خانوادگی داشته باشم. کتابهای ناخوندم رو ورقی بزنم و از خجالتشون در بیام و اگر فرصتی شد دیداری با دوستان قدیم داشته باشم.

نشستم و برنامه نوشتم که باید تا آخر خرداد انجامشون بدم که جز مهمترین اهداف سه ماهه ی منه. دوتا سفر توشون گذاشتم به جبران سفر نرفته ی عید که هنوز روی دلم مونده.

دارم سر یکسری از خصوصیات اخلاقی با خودم تسویه حساب می کنم و تو این فکرم این اخلاقها داره به ضررم تموم میشه. ازینکه همیشه نقش یک آدم خوب، دوست خوب، خاهر خوب، خاله و عمه ی خوب رو بازی کردم متنفرم. من همیشه خودم بودم اما فکر می کنم با محبت بیش از حدم یکسری توقعات رو بردم بالا که میشه مصداق همون بیت که میگه:

نیکی که از حد بگذرد/ نادان گمان بد بَرَد

اتاق محل کارم رو که نگاه می کنم می بینم مثله همیشه نظم خودش رو داره فقط مونده چند تا هدیه امروز صاحبانشون میان و تحویل می گیرن. کاغذم امروز تموم شد. کلیپس کاغذ هم داره نفسای آخر رو میکشه و چند تایی بیشتر تو جاش باقی نمونده. داخل کمد ها تقریبن مرتبه و باید دفتری رو که کار های روزانه رو توش می نوشتم رو عوض کنم. فتوشاب رو نصب کنم تو سیستمم و به آقای انفورماتیک بگم بیاد تا بعد عید هم درام پرینترمو عوض کنه و هم چند تا برنامه ای رو که نیمه کاره نصب کرده رو، دوباره نصب کنه. استکان مخصوص چایی رو هم گذاشتم توی مایع سفید کننده و داره برق میزنه از سفیدی. یک متن انگلیسی هم هست دارم غلط گیری می کنم فکر کنم تا بعد از ظهر طول بکشه. 

به طور موقت هم میخام قالبم رو عوض کنم تا بتونم بعد از عید یه هدر درست و درمون براش بسازم.

اصلن اگه همین عید نباشه واقعن انگیزه ای برای زندگی روزمره ی آدمها باقی می مونه؟؟؟؟؟؟



"کنتراست"

نظم همیشه مرتب کردن نیست.

بی نظمی هم در دل خود منظم است.

جنگل را نگاه کن... همه چیز به ظاهر درهم و برهم است

و هر جا که چشم می گردانی، چیز های نامنظمی برای دیدن وجود دارد.

اما همین بی نظمی در دل خود پر است از نظم و ترتیب و هماهنگی.

شاید نامنظم ترین پدیده ی دنیا، فکر های آدمی باشد که هنوز از این فارغ نشده به آرزوی داشتن آن یکی مشغول می شود.


از کتاب دل نوشته های روانشناس کافه نادری