ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

رد شدم :!

5 شنبه ساعت 18/30 عصر

مسوول ثبت نام آموزشگاه گفت: یکشنبه بیا ساعت 7 امتحان آیین نامه رو بده ایشالا قبول شدی در مورد امتحان شهر برات توضیح میدم که چیکار باید بکنی فقط سعی کن قبلش حتمن یه جلسه با یکی از مربیان آموزشگاه بری برای تمرین.


یکشنبه ساعت 6/30 صبح

چای تازه دم رو خورده نخورده، لباس پوشیدم رفتم تا سر خیابون. ماشین دربست گرفتم تا راس ساعت جلوی آموزشگاه باشم. 5 دقیقه به 7 دو تا خانوم دیگه منتظر بودند + دو تا مربی تا یکی بیاد در رو باز کنه. ساعت 7/5 آقای مسوول خوش اخلاق اومدن و درو باز کردن و کم کم باقی کارآموزها و مربیان هم وارد شدند. من به ساعتم خیره میشم ساعت 7/15 ست و خبری از امتحان نیست. مسوول ثبت نام کارتکسها رو یکی یکی میگره و میگه بیرون منتظر بمونید. ساعت یکربع به 8 صبحه و باز هم خبری از امتحان نیست.  

به گفته ی مسوول ثبت نام و برنامه ریزی بنده که قرار بود تا ساعت 8 تموم بشه امتحان، ساعت 8/15 وارد سالن شدیم و جناب سرهنگ بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بهتره برای هم ارزش قایل باشیم و احترام هم رو داشته باشیم چون چند روز پیش یه آقای تحصیل کرده بمن گفته تو حرف زدنتو بلد نیستی و منم بیرونش کردم اما اومده معذرت خاهی کرده (حاجی اصل ماجرا رو تعریف نکرده اما من موندم چه ملت درگیری داریم بخدااااااااا بالاخره در روز باید به چیزی گیر بدن تا شبشون روز بشه)

نیم ساعت در مورد محتویات کتاب صحبت کرد و گفت 90% سوالات از توضیحات من میاد. (خداییش من اصلن چیزی نخونده بودم خدا پدرشو بیامرزه واااااااااااالا) بالاخره ده دقیقه به 9 امتحان شروع شد. جالب ترین قسمت ماجرا اینجا بود که یکی از کارآموزا یک دقیقه مونده بود به امتحان رسید ....

9/10 امتحان تموم شد و مشغول تصحیح کردن بود و همچنان حین تصحیحی حرف هم میزد جناب سرهنگ. می گفت: رفتم جشن گلریزون برای کمک به یکی از راننده ها که بتونه با پرداخت دیه از زندان بیاد بیرون ولی من کمک نکردم. چرا بایستی اینکار رو انجام می دادم وقتی راننده میدونه بیمه ش تموم شده چرا نشسته و ماشین رو بیمه نکرده. آقای سرهنگ با این حرفش منو یاد فیلم مارمولک انداخت که مهران رجبی قرار بود نماینده ی مردم بشه و داشت لیست بدهکاران رو نگاه می کرد. رسید به یکی که 500 هزار تومن بدهکار بود. رو میکنه به مشاورش و میگه:اووووو این اینقده بدهکاره همون بهتر که بمونه همون تو (زندان)

سر آخر هم بنده 6 تا غلط داشتم و ناکام و شکست خورده، راهی محل کارم شدم 


هفته ی دیگه یکشنبه دوباره باید برم برای امتحان آیین نامه



نظرات 8 + ارسال نظر
Mr PACT دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 15:08

خسته نباشید حالا اولین بار بود عیبی نداره

آره بابا. یکی بود تو همون آموزشگاه 93 بار امتحان داده بود و هنوز قبول نشده

My white house دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 15:29 http://mennomen.mihanblog.com

جدی یکی ٩٣ بارامتحان داده؟.....ایرادی نداره درعوض هفته دیگه سرساعت ٩ میری که انقدرعلاف نشی.یعنی خدانکنه ادم کارش به یکی ازاین ادمهای سرهنگ نشان برسه

والا من که نمی دونم. بعضیها هستند که حاشیه رو بیشتر از اصل دنبال می کنند اینو یکی از خانومایی که دومین بارش بود امتحان می داد عنوان کرد
واقعن علاف شدم آسمان

یک ذهن پریشان دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 19:24

فدای سرت . ایشاللا دفعه بعد قبول میشی .

مرسی گلم فقط امیدوارم شرایط جور بیاد کار و مرخصی و رییس و ...

مهرپرور دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 20:29 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
چقدر جناب سرهنگ خوش اخلاق بودن و خوش صحبت، من یادمه عین رباط همه کارها انجام میشد
ایکاش یک نفر هم میگفت احترام به وقت هم جزو گزینه های احترامه
ایشالا این یکشنبه شیرینی قبولی پخش کنید تو وبلاگ

درود به شما
آره خیلی آدم باحالی بود. سر صبحی بعد از اونهمه وقت گذرانی حداقل چند تا نکته یاد گرفتم
مرررررسی امیدوارم شیرینی قابلتونو نداره
با حرفتون موافقم که ایکاش همون حرف رو در مورد وقت شناسی و احترام میزد. خاستم بهش بگم اما گفتم بیرونم میکنه. آخه ملت تاب شنیدن حرف درست رو که ندارن. پول هم بد بازم باید منت سرت بمونه

ساسا سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 16:11 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

1- احیانا استرس که نداری؟
2- فرض کن 500 هزار تومن چند سال پیش کلی پول بود!!!

نه بابا استرس ندارم فقط بنا به دلایلی باید زودتر این آیین نامه و شهر رو بگیرم
یعنی من عاشق مهران رجبی با اون نقشش هستم تازه زندانی بوده که بخاطر 70 هزار تومن تو زندون بود. یادت میاد این فیلم رو ساسا؟؟؟

بانوی ماه چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:41 http://mid-day-moon.blogsky.com

فدای سرت عزیزم انشاالله دفعه ی بعدی
ولی اخ گفتی اینا اینقدر حرف میزنن که آدم رو کلافه میکنن

مرسی عزیزم
حرف حرف حرف آخ آخ آخ

خاهر بهار پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:12

بوشو کر روضه نخان

maede دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:27 http://ashiyane-nursing.mihanblog.com

فدای سرت عزیزم؛ فقط یکم دقت می خواد دفعه ی دیگه مطمئنن قبولی غمت نباشه

فردا امتحان دارم مائده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد