ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

معضلی به نام چی بپوشم؟ 1

بیست شهریور عروسی دوستم مرضیه ست. از خیلی مدت پیش، خودم رو برای این عروسی آماده کردم اما خرید لباس رو گذاشتم برای روز های آخر. چند روزیه که بعد از تعطیلی میرم فروشگاههای مختلف برای دیدن لباس اما هر بار فقط دید میزنم بعد میرم بجاش یه چیز دیگه میخرم. دیروز بازم به قصد خرید لباس رفتم که با دو تا مانتوی زیبا اومدم خونه. اینقده خوشرنگ و تو تن خوب می مونن که نگو. پول مانتو ها رو حساب کردم و به خانوم فروشنده گفتم که از اول چه قصدی برای خرید داشتم دوباره تو رگال مانتو ها داشتم یه سری دیگه رو نگاه می کردم که خانوم فروشنده ی خوش اخلاق می گه: پولت تموم میشه ها نمی خای بری لباس مجلسی بخری؟
توی اتاق پرو روی آینه این جمله توی یک کاغذ رنگی کوچیک نصب شده بود:
 از روی ماهت زیباتر ندیدم

بعد رفتم کتابفروشی از خانوم فروشنده ی مهربان خاستم که کتاب "ایران و جهانی شدن" دکتر سریع القلم رو بهم بده. میگن که این کتاب رو ندارن و حتا اسمش رو نشنیدن. حتا به چند تا انتشاراتی هم زنگ زدند برای این کتاب و اونها هم اظهار داشتند اسم چنین کتابی رو نشنیدند و گفتند : شاید اصلن در ایران به چاب نرسیده باشه
بنده به عنوان یک ایرانی همینجوری به خودم می بالم. نا سلامتی با 2500 سال فرهنگ مون، گوش دنیا رو کر کردیم.

نمی دونم اینجا گفتم که دوست دارم شهردار رشت بشم یا نه؟ من کلی برنامه ریزی کردم و خیلیها رو حتا در نظر گرفتم که در قسمتهای مختلف کمکم کنن. یکی از برنامه هام این بود که برای افراد ناتوان حرکتی، محل عبور و مرور ویژه محیا بشه. امروز توی همشهری گیلان خوندم که سازمان بهزیستی برای اولین بار این کار رو انجام داده تو رشت.
خدایا من شهردار نشدم مهم نیست حداقل برنامه هایی که نوشتم اجرا بشه. کائنات محترم، مانور بعدی نوبت سینما هایی که مدتها بی استفاده مونده و درش بسته ست. حواست باشه ها ...

ویژه: دوست من نمی دونم تو دلت چی میگذره و تو زندگیت چه اتفاقی افتاده اما برات اول از همه آرزوی سلامتی دارم و بعد خوشحالی و آرامش. الاهی آمین.

قابل تامل: پذیرش و عدم پذیرش/ اینجا

پ.ن: آسمان و مائده من اصلن نمی تونم وبتون رو باز کنم و دلیلش رو هم نمی دونم. هر جا هستید مواظب خودتون باشید.

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

از دمدمای صبح امروز داره بارون می باره و چقدر زیبا و دلبرانه هم می باره. برای مایی که همیشه بارون یار همیشگی سرزمین مونه، نبودش برای یه مدت خیلی سخت بود. خورشید خانوم فعلن رفته به خاب و جاش رو داده به آقای کاهش دما. با اینکه از نظر جسمی خسته ام اما این بارون حالمو خوب کرده. باران جان من با وجود تو خوب خوبم. خدا جان از تو ممنونم که بار دیگه به داد ما آدمای ناشکرِ زیاده خاه رسیدی. با بارش بارون، هم حال ما خوب شد و هم حال جنگلهایی که هر روز به دلیل بی مسوولیتی خیلیها به دست آتش سپرده میشد. 

در مورد دو تا پست قبلی (30 کاری که نباید در حق خودتان انجام دهید)میخاستم چند تا نکته رو بگم: ما آدمها از خودم بگیر تا بقیه خیلی از زیبایی های اطرافمون رو نادیده می گیریم به بهای روز های بهتر، اتفاقات خوشایند تر، آدمهای دوست داشتنی تر، عشق برتر و ... و زندگی رو بر خودمون تلخ می کنیم غافل از اینکه عمر ما داره سپری میشه و همچنان اون اتفاق بزرگه که باید بیفته، هنوز نیفتاده. شاید بگید این حرفهای کلیشه ای رو بار ها بار ها شنیدیم و نیازی نیست که دوباره تکرار بشه و چرا باید همیشه خودمون رو با آدمهای پایین تر مقایسه کنیم که در وضعیتی بدتر از ما زندگی می کنند و چرا نباید به اون بالا بالا ها فکر کنیم؟

شاید حرف شما درست باشه چون این روز ها هر کسی داره زندگی رو با مشکلات خاص خودش تجربه میکنه و منِ نوعی شاید همه چیز رو از دید خودم می بینم و حتا نتونم یکروز جای کسی باشم مشکلات زندگی از بیخ و بن احاطه ش کرده.

تخت جمشید که رفته بودم در میان اونهمه سنگ خانوم همراهمون یک گل زعفران رو بهمون نشون داد و گفت: حتا این گیاه هم میدونه زندگی ادامه داره و باید رشد کنه حالا هر جا که باشه.

از اون روز تا به حال (6 سال پیش) این حرف و اون گل همیشه یادمه. هر بار که خسته و یا نا امید میشم، یادش می افتم و به خودم یادآور میشم که باید از طبیعت یاد گرفت زندگی رو و یا حتا مرگ رو. پس تا زنده ایم زندگی کنیم چون به ما این امکان داده شده که امتحان کنیم و بچشیم طعمش رو،ممکنه دیر یا زود فرصت مون به پایان میرسه. اگر نقشی توی زندگی مردم دنیا نداریم حداقل دست به کار بشیم و شاهکار زندگی خودمون باشیم.



نمی خام حرفهای تکراری بزنم اما فقط این رو بگم که شما بالا ترین دارایی تون رو دارید که سلامتیه و این حرف رو اونهایی درک می کنند که خدای ناکرده مشکل جسمی دارند و با دارو و بیمارستان روز ها شون رو می گذرونند. 

اونی که از سریالای دیگه کپی میکنه و مردم رو باهاشون سرگرم میکنه اگه می نشست کمی تو زندگی خودش دقیق میشد حتمن بهترین شاهکار داستان رو خلق می کرد. پس بشینیم کمی با خودمون رو راست تر باشیم، ببینیم کجای زندگی مون نیازمند ترمیم و ساخته شدنه. دارایی ها مون رو بنویسم و از خدای خودمون شاکر باشیم که این چنین ثرتمندیم. (اوضاع فرهنگی، اقتصادی، 30 یا 30 و ... مملکت رو نمی گم نبینید، اتفاقن ببینید و بر اساس اون زندگی کنید چون خیلی از سازندگیها توی خرابیها بوجود اومده.)

چند روزیه که  این کتاب جیبی رو دارم میخونم. درسهای خوبی ازش یاد گرفتم. فهمیدم توی زندگی چقدر بی صبری می کردم برای رسیدن به هر خاسته ای، چقدر درگیری ها برای این بود که میخاستم خودم و حرفم رو به کسی ثابت کنم، چقدر از بعضی از افراد متنفر بودم و ... اما این روز ها با خوندن این کتاب آرومم از درون. شاید بعضی روز ها دلخوی پیش بیاد تو خونه و عصبانی بشم تو محل کار اما دارم تمرین می کنم عوامل مزاحم رو نادیده بگیرم و به خودم یادآور بشم که هیچ موضوعی ارزش نداره تا آرامش من بهم بریزه. (اگر چه ناخاسته بعضی آدمهای ناجور، موقعیتهای حال خراب کن، مشکلات عدیده و ... میاد سراغم اما اونا را به چشم یه وصله ی ناجور می بینم که شاید بدرد بخور باشه)

زیاد حرف زدم و زیاد نسخه پیچیدم اگه دوست داشتید این پست رو، انرژیهای خوبتون رو هم برای من بفرستید و اگه دوست نداشتید به من و این پست اصلن فکر نکنید.

من اعتقاد دارم: زندگی کردن خلاقیت میخاد و بس ...

شاد و خوشبخت باشید