امروز اولین روز آذر ماه سال نود و سهِ و زندگی همچنان ادامه داره و زمین می چرخه و هر کی به کاری مشغوله. آبان اتفاق خاصی نیفتاد. نه کلاسی نه مهمونی آنچنانی و نه بازدید از دوستی که یکم دلم وا بشه اما زمان گذشت و گذشت تا رسید به امروز. دیروز که رفته بودم سر خاک عزیز و دایی، یه جوون اومده بود سر خاک مادرش و داشت گریه می کرد. من به بهانه ی آوردن آب از اونجا دور شدم تا راحت گریه کنه. سخته آدم گریه ی یکی رو ببینه جز تو شادی و شوق.
هفته ی گذشته اهالی هنر و سینما سه تن از عزیزان رو به خاطر سرطان به دست خاک سپرد. فقط خدا می دونه چند نفر که مشهور و استار هنر و ورزش و ... نبودن بخاطر سرطان با زندگی وداع کردند. مجری از یکی از جوونا پرسید چرا اومدی مراسم مرتضا پاشایی؟ گفت: آخه من و اون یک درد مشترک داریم و زد زیر گریه .....
روح تمامی عزیزان که این بیماری تمام وجودشون رو با همه ی بی رحمی نشانه گرفته، شاد. خدای بزرگ تسلی بخش دل خانواده هاشون باشه. آمین
این جمله رو جایی خوندم که خیلی به دلم نشست:
میتوانیم منتظر بمانیم تا کسی بیاید و اتفاق خوب زندگیمان شود میتوانیم همین امروز بکوشیم اتفاق خوب زندگی دیگران باشیم...
سلام عزیزم. امیدوارم آذرماه، ماه پرنشاطی باشه برای همه، و دلگرممون کنه به بودن کنار هم، حتی برای اونهایی که عزیزی رو از دست دادن. دلخوش باشیم به داشته هامون :)
سلام به روی ماهت.
ممنن از دعای قشنگ نازنینم
دلخوش باشیم به داشته هامون
سلام به دوست پر احساسم که چقدر حواسش به همه چی هست دیدن گریه ی یک مرد همیشه منو آزار میده گاهی هم با خودم میگم وقتی مردی می گرید انگار عرش به لرزه در میاد..
دوست ندارم شکستن یه مرد را ببینم ...
حرف حرف نوشته ات به دلم نشست امیدوارم همه روزهایت زیبا و طلایی بگذرد
سلام به روی ماهت.
ممنون عزیزم. من اون جوون رو میشناختم هر زمان میاد سر خاک مادرش گریه می کنه. امیدوارم خدا صبرش بده
امیدوارم همه ی روز هات زیبا و طلایی بگذره بانو
روحشون شاد .
روحشوووون شاد
جمله خیلی زیبایی بود...
بله بله