ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

دیدن یا ندیدن؟ مسله این است

جهان جولانگهی همواره زیباست

به چشمت خوب دیدن را بیاموز

مجتبا کاشانی


سر صبحی همکارم اومد تو اتاقم و پیگیر یک گزارش بود. من که مشغول پیدا کردن گزارش بودم، همکار دومی هم وارد شد و سلام کرد. کار همکار اولی رو راه انداختم و از اتاقم رفت بیرون که دیدم همکار دومی زیر لب داره یه چیزیایی می گه.

بهش گفتم خانوم "م" اتفاقی افتاده؟ گفت دیدی سلام کردم (همکار اولی) جواب نداد؟ گفتم من متوجه نشدم...

و خانم "م" همچنان غر می زد که آدم تربیت رو از تو خونه و خونواده یاد میگیره و اونقدر عصبانی بود که با هیچ جمله ای از حرفام آروم نشد.

بعد که همکارم رفت پیش خودم فکر کردم ما آدمها باید خیلی ضعیف باشیم که سلام نکردن و حرفهای بی خودی یکی اذیت مون میکنه و ما رو به نقطه ی جوش می رسونه. این آدمها و این موقعیتها کلن آدم رو صبور تر، انعطاف پذیر تر و آرومتر می کنه البته اگه بتونیم نقطه ی جوش مون رو کنترل کنیم.



Angel-a

آندره در ابتدای فیلم به معرفی خودش، کسب و کار و ملیتش می پردازه و خودش رو آندره ی تنها معرفی می کنه. آندره 24 ساعت فرصت داره تا 20000 یورو از بدهی های خودش رو بپردازه و تو پرداختش به شدت مستصل و پریشانه. تصمیم می گیره که خودش رو از روی پل به پایین پرت کنه و به زندگیش خاتمه بده که در همون حین دختری هم داره خودش رو به پایین پرت می کنه. آندره با دیدن این صحنه به داخل آب می پره و با اینکه شنا کردن بلد نیست، اون رو نجات میده و از همینجاست که آندره با خود واقعی ش روبرو میشه.

آنجلا برای اینکه زحمت آندره رو جبران کرده باشه بهش قول میده در خدمتش باشه و بهش کمک کنه. فیلم پرِ از دیالوگهای زیبا و نفس گیره. جملاتی که شنیدن هر کدوم آدم رو به فکر فرو می بره و آدم میخاد مکث کنه تا بتونه هضمشون کنه. یک جایی توی فیلم آندره باورش نمیشه که به آنجلا ماموریت داده شده تا وارد زندگیش بشه با تمسخر ازش می پرسه خب تو چرا لباس دیگه ای نپوشیدی؟

آنجلا میگه چند نمونه رو برای ماموریتای قبلی پوشیده اما ایندفه خواسته این لباس رو امتحان کرده باشه.

آندره میگه: لباس یک ف.ا.ح.ش.ه؟

آنجلا میگه آره دقیق مثل خودت

آندره میگه یعنی من مثه یه ف.ا.ح.ش.ه 2 متری ام؟

آنجلا میگه تو درونت زیباست اما از بیرون نه

امیدوارم در اولین فرصت این فیلم رو ببینید. این فیلم یک خانه تکانی اساسی به روح و جسم آدم میده.

نام فیلم: آنجلا

کارگردان: لوک بسون

بازیگران: جمال دبوز- ریه راسموسن


زمستانه

و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که

غرق ابهامند.

"سهراب سپهری"



جلوی آیینه ی تمام قد فروشگاه ایستاده بود و پالتوی بنفش بادمجانی را که برای تست پوشیده بود، ورنداز می کرد. انگاری اتاق پرو احساس خوش تیپی را از او می گرفت. کاغذ قیمت را که از آستین پالتو  آویزان بود، نگاهی کرد و آب از لب و لوچه اش آویزان شد. با همان اعتماد بنفس همیشگی و لبخند، رو به فروشنده کرد و گفت: توی حراج 540 هزار تومنه؟ چه عالی!!!!!!

همانطور که به 5000 تومنی که توی کارت اعتباریش بود، فکر میکرد، پالتو را از تنش در آورد به فروشنده تحویل داد و گفت: مزاحمتون میشم حتمن.

وقتی از فروشگاه بیرون آمد، نفس عمیقی کشید و در دلش گفت: وقتی برف نیاد چی فایده داره آدم پالتو بخره بزاره تو کمد. با هر قدمی که بر می داشت آن بنفش بادمجانی دوست داشتنی خیالش را رها نمی کرد. 



مائده جان فارغ تحصیلیت مبارک. سوگندی که خوردی همواره در کارت همراه توست. امیدوارم روز گار هم بر وفق مراد تو باشد که متعهد بمانی و هم بر وفق بیمارانت که چنین فرشته ای نگهبانشان می شود.



فکر می کنم پار سال همین موقعی ها بود که گروه چارتار اولین آلبوم خودش رو بیرون داده بود. من دو تا قطعه ی "آشوبم" و "باران تویی" رو بشدت دوست داشتم و دارم. امروز هم یک آهنگ از این گروه در بیپ تونز به رایگان قرار داده شده. امیدوارم گوش کنید و لذت ببرید.