ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

شام به سَبک فَرَنگی

شام دعوت بودیم خانه ی یکی از دوستانمان.

مامانش که هم از دوستمان بحساب می آید و یک پای ثابتش فرنگ است، برایمان خوراک فرنگی آماده کرده بود. سر میز، چاقو و چنگال و قاشق و دستمال و ظرف مخصوص و هزار تا کوفت و زهرمار دست و پاگیر دیگر علاوه بر آن خوراک عجق وجقش گذاشته بود حتا بدون تکه ای نان.

ما گیلانی جماعت یک عادت داریم وقتی مهمان دعوت می کنیم کمترین غذایمان درست کردن دو نوع خورشت بهمراه برنج و کلی مخلفات است. این را گفتم تا بدانید ما در خوردن برای خودمان کم نمی گذاریم چه برسد به مهمان ....

یکی از عادتهای غذایی نمی دانم بگویم مزخرف یا باب میلم این است که موقع خوردن غذا کل محتویات خوردنی را، در یک بشقاب مخلوط و با لذت خاصی نوش جان می کنم.

این را هم گفتم که بدانید از نظر خیلی از میزبانان حفظ دیسیپلین بسی مهم تر از لذت بردن میهمان از غذاست.

الغرض مشغول خوردن شام شدیم و مامان دوستمان همش عذرخاهی می کرد که غذای برنجی برای ما درست نکرده و ما هم تعارف که ای بابا شام را باید سبُک خورد دیگر. مادر دوستمان از سفر به سوئد حرف میزد و نحوه ی غذا خوردن مردم آنجا که بسیار آرام و شمرده غذا می خوردند و در همان حال حرف می زنند و غذا خوردنشان نزدیک به دو ساعت طول می کشد. ما که دو لُپی مشغول خوردن بودیم و حمل این چاقوی لعنتی این وسط برایمان بسی سخت بود با شنیدن این سخنان کمی ملایم تر و با طمئنینه مشغول لُنباندن شدیم. وسطهای کار دیدم من ازین خوردن دارم عذاب می کشم بنابراین چاقو را کنار گذاشته و کلم سفید و خوراک و پاستا را ریختم تنگ هم و سُس هزار جزیره را با همه ی قدرت سرشان خالی کردم و مشغول خوردن شدم و در دل به خودم گفتم ای بابا بگذار میزبان فکر کند من از آداب معاشرت سر میز چیزی نمی دانم. والا

شام که تمام شد، برگشتیم به همان فرهنگ ایرانی خودمان چای بعد از غذا و میوه. یک نفس راحتی کشیدم و به خودم قول دادم یا دیگر منزل فرنگ رفته ها نروم یا مدل خوردن غذای فرنگی را یاد بگیرم .... یادم افتاد این اتفاق یکبار دیگر در خانه شیما اینها برایم افتاده بود.






امید به زندگی یا ...

وقتی هیلاری کلینتون 67 ساله رسمن کاندیداتوری خودش رو برای ریاست جمهوری امریکا اعلام کرد، فکرم کمی مشغول این مسله شد که تو مملکت ما خانومای 50 به بالا قبر هم برای خودشون خریدن و منتظر اجلشون هستن ...

والا