ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

مهاجرت

 نشسته بودیم و خانوادگی در مورد مهاجرت حرف می زدیم. دوستانی دارم که اینجا هیچ مسوولیتی نداشتند و پول تو جیبی شون همیشه ی خدا حاضر آماده بود و فارغ بودن از دنیا و بعد هم قصد مهاجرت داشتند حالا به هر کشوری شده. زنداداشم تعریف کرد که یکی از فامیلای مادرش به قصد مهاجرت با پول زحمت کشیده ش که 40 میلیون میشد رفته ترکیه تا از اونجا پناهنده بشه به یه کشور نامعلوم اما هم پولشو از دست داده و هم توانشو و هم انگیزه شو. زنداداشم تعریف می کرد این آقا توی این 4 ماه اینقدر سختی کشیده که همش ازین کارش ابراز پشیمانی میکنه بعد به هر کی که قصد مهاجرت داره میگه مهاجرت خوبه بشرط قانونی بودنش. واقعیت اینجاست بچه های ما حاضر نیستند اینجا توی رستوران کار کنند، بازار یاب بشن، کار هایی که از نظرشون شخصیت اجتماعی نداره و چیپه انجام بدن اما حاضرن برن ترکیه و کشور های دیگه پناهنده بشن اونجا تو رستوران کار کنند و هزار تا شغل دیگه که رایجه اونجا انجام بدن اما هر جا باشه جز اینجا. بنظرم خوبه آدم با قدرت بره و با صلابت برگرده و یا با صلابت هر جای دنیا زندگی کنه. این مملکت هم پرواز همای داشته و هم بابک زنجانی مهم اینه که به مسله چطور نگاه کرد.

ما بچه های ایرانی چون مستقل بار نیومدیم و تا زمانی که قراره متاهل بشیم ور دل مامان باباهامون زندگی می کنیم، یاد نمی گیریم استقلال داشته باشیم و بعد هم که یه موقعیت خوب جلوی پای ما قرار می گیره، خیلی خوب و مجلسی لگدش میزنیم و پرتش می کنیم یه گوشه ای اما همیشه حسرت خیلی کار ها می مونه روی دلمون غافل ازینکه یاد نگرفتیم با موقعیت چطور کنار بیاییم. 

خیلی خوبه ورای ظرفیت و اندیشه هامون با اندیشه ای جدید هم آشنا بشیم و یاد بگیریم و یاد بدیم. خیلی خوبه ظرفیتمون رو بالا ببریم و همه مسایل رو با ظرفیت اندکمون نسنجیم. استقلال و اندیشه و ظرفیت داشتن توی مهاجرت خیلی به آدم کمک می کنه. یکجا نشینی آدم رو فرسوده می کنه.


نظرات 1 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 12:28

خیلی ها به این خاطر حاضر نیستن اینجا توی رستوران و ... کار کنن چون دید جامعه خیلی بده به این نوع شغل ها. از پدر و مادر خودشون بگیر تا فامیل و دوستان و ... .
من خودم ایران که بودم با فوق لیسانس هیچ کاری مرتبط با رشته ام نتونستم پیدا کنم اما علی رغم وضع مالی خوب خانواده، واقعا دلم میخواست خودم کار کنم و مستقل باشم و حاضر بودم مثلا توی کتاب فروشی و اسباب بازی فروشی و ... کار کنم. اما حتی همین شغل ها رو نه تنها خانواده ام که کل دوستانم و فامیل چنان برخوردی باهام کردن که ماه ها شوک بودم!!
این فشارهای اجتماعی خیلی مهمه... این ها رو دست کم نگیرید... این فشارها که از جمع وارد میشه، توی جامعه ی جمع گرایی مثل ما، می تونه واقعا به فرد آسیب بزنه... یعنی یا باید از جمع کناره گیری کنی یا باید مدام تحت فشار اون ها باشی...
من اما بعدها مهاجرت کردم کانادا... اون جا فقط اگه کار نمی کردی صورت خوبی نداشت... اگه مستقل نبودی، اگه سربار بودی، دیدها بهت خوب نبود... اما اگه کار داشتی اصلا مهم نبود چه کاری باشه، تو یک فرد مستقل حساب می شدی... حتی اگه ازت شغلت رو هم می پرسیدن، وقتی می گفتی مثلا توی مک دونالد کار می کنی، نگاه ها به شخصیت تو تغییر نمی کرد... صد البته که اگه شغل بهتری داشته باشی هرجایی باشی خودت احساس بهتری داری، اما منظورم اینه که اونجا میشه از یه جای پایین شروع کرد اما اینجا شروع باید فقط با سطوح بالا یا حداقل با کارمندی دولت باشه...
من همون ادم بودم... حتی ایران هم حاضر بودم کارهای سطح پایین رو ابتدا انجام بدم تا رشد کنم و بتونم خودم سرمایه گذاری کنم اما واقعا جامعه مثل یه سد عمل می کنه... فرهنگ چنان جلوی روت وایمیسته که تاب تحمل بالایی می خواد تا توی مبارزه باهاش کم نیاری... به خصوص اگه دختر باشی...

سحر عزیز چقدر خوبه که شما به خاسته ات رسیدی و حتمن در کار و زندگیت موفقی و با آرامش داری زندگی می کنی.
من هیچوقت مهاجرت نکردم و طبعیتن نمی تونم احساس یک آدمی رو که کشورش رو ترک کرده رو درک کنم تا خودم توی اون شرایط قرار نگرفتم. سحر من از وقتی بزرگ شدم و راه و رسم زندگی رو شناختم که وارد یه ان جی اوی محیط زیستی شدم. کارمون آموزش به روستاهای استان گیلان برای تفکیک زباله بود اونم 25 تا استان. من خیلی خیلی تجربه کسب کردم ازینکه میان آدمهای مختلف و با تفکرات و تحصیلات و فرهنگهای مختلف و متفاوت بود چه شهری و چه روستایی. حتا دیگه برام مهم نبود خانواده م چی فکر می کنن در مورد کاری که انجام می دم چون حتا یک قران هم ازشون پول تو جیبی نمی گرفتم و نمی گیرم. خاهرم که ازدواج کرده بود ازین موضوع خجالت می کشید که خانواده ی شوهرش بدونن خاهرش توی ان جی او داره آموزش میده به ملت اما برای من این کار یک افتخار بزرگ و یه تجربه ی خاص بود و هست چون خودم رو پیدا کردم. حتا یک عید رفتیم رایگان جلوی پلیس راه رشت به امامزاده هاشم با دوستان بین مسافرا کیسه زباله و بروشور پخش کردیم و کلی هم افتخار کردیم به این کار. کار کردن ترس نداره مهم اینه که آدمی خودش رو چقدر محک میزنه و چقدر توانایی هاش رو بالا می بره و رشد میکنه.دیگران دیگرانند و مهم نیست که چی در مورد من نوعی فکر می کنند و برای پوشوندن کمبود های زندگی شون همیشه به یکی بند می کنند و اون زیر زربین می زارن.همین دیگران تا من نوعی به موفقیت می رسم میشن رفیق فابریک من و خودشون رو با نام من مطرح می کنن. پس دیگران با تفکرات و اندیشه های قد قاشق چایخوری شون برام مهم نبودن و نیستن.به قول محمدرضا عبانعلی بین این مردم فقط بای عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه
امیدوارم شما هم هر جای این کره ی خاکی هستین شاد و مهربان و عاشق باشید سحر عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد