ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

بی عنوان :)


لحظات دوست داشتنی من در یک قاب کوچک

* بسلامتی بعد از ده سال ابراز نگرانی، بان کی مون (دبیرکل سازمان ملل) هم از کار خودش بازنشسته شد و جاش رو داد به آنتونیو گوتیرس. امیدوارم ایشون علاوه بر نگرانی بتونه به حل مشکلات دنیا کمک کنه. ایشون رسماَ کارش رو از آغاز سال 2017 شروع می کنند. 


* دیروز یک راننده تاکسی با شعور بهم احترام گذاشت و دو تا مسافر آقا رو از در کناری سوار کرد نه از سمتی که من به در تکیه داده بودم و بعد گفت نمی دونم چرا مردم آنقدر عصبی شدند و دیگه مثل گذشته برای هم احترام قایل نیستند و ذکر کرد نباید بدی ها رو گفت تا اثر خوبیها از بین نره اما این روز ها اینقدر عصبانیت زیاد شده که آدم نمی تونه بی تفاوت بمونه نسبت بهش. چقدر خوبه که آدم به مسایل روز آگاه باشه حالا تو هر شغل و سمتی که هستیم.نتیجه ی ناآگاهی، تسلط باقی آدمها به زندگی و روح و روان ماست. آدمهای بی تفاوت و ناآگاه محکوم به شکست و سر خم کردن هستند و این متاسفانه یک واقعیته.


* یک روز بحث این بود که فلان خاننده اومده به ایران، کاراش هیچکدوم رقصی نبودند. دقیقن لفظ رقص برای خیلی ها از جمله بیان کننده ی اون حرف، حکم این رو داشت که رقص و شادی کار نادرستیه و کسی که دیگری رو شاد می کنه حتمن کارش ناپسنده. به اون آدم هیچی نگفتم اما از طرز فکرش خنده م گرفت و صد البته ناراحت شدم ازینکه نمی دونه طبیعت با رقص و آواز و نور و روشنایی به زندگی ما آدمها زیبایی می ده و با رقص و آواز خدای خودش رو سپاس می گه. اگر فکر می کنین حرفم اشتباهه کافیه کمی مستند های ساخته شده از طبیعت نگاه کنیم عوض این سریالای بی سر و ته شبکه های خودی و بی خودی بعد درستی حرفم رو تایید می کنید. به قول امیر تقوی می گه مستند همیشه واقعیت رو بیان می کنه.


*هنرمند با هنر خودش نانش رو در میاره و این یه واقعیت بزرگه (صد البته نمی شه منکر این قضیه شد حداقل در ایران خودمون). مدتهاست فیلمهای بی کیفیت زیادی تولید شده که بازیگرای درجه یک ایران بازی می کنند و الحق و والانصاف هم عالی اند اما چون مجبورند زندگی خودشون رو تامین کنند یا فراموش نشن نقشهای پیشنهادی رو می پذیرند. این قضیه در مورد خاننده ها هم صدق می کنه. بعد از مدتی بهشون مجوز کنسرت داده میشه تا طرفداران بتونن از حضور و صدای خاننده ی محبوبشون لذت ببرند.

مدتی پیش در کنسرت بنیامین بهادری از حضور نوازنده ی زن این گروه ملانی آوانسیان جلوگیری شد اما کنسرت ادامه پیدا کرد. وقتی عکس ایشون رو که با گریه صحنه رو ترک می کردند، دیدم من هم گریه کردم. نمی دونم شاید اگه اون روز بنیامین بهادری به احترام تمام زنان سرزمین مون و ملانی کنسرت رو اجرا نمی کرد یک بزرگمرد در ذهن آدمها جا خوش می کرد تا خدای نکرده اگر روزی بارانا هم دچار همین مشکل ملانی بشه یک مرد پیدا بشه تا تمام قد ازش حمایت کنه اما هیچ انتظاری نیست وقتی هیچ مرد فوتبالیستی از نیلوفر اردلان حمایت نکرد. اصلن هیچ انتظاری نیست که فقط حرف زدن رو خوب می دونیم و در عمل کردن ضعیف عمل می کنیم.


و نهایت اینکه خوب بودن رو هر روز تمرین کنیم تا وقتی کاره ای شدیم بتونیم دردی رو درمان کنیم نه اینکه درد رو چند برابر کنیم.



تجربه کن

کم دهه شصتی می تونه ادعا کنه که تو دهه ی هفتاد و هشتاد صدای شادمهر رو دوست نداشته (لاقل من که اینطوریم). فکر می کنم با صدای شادمهر بود که خیلی ها مون اصلن فهمیدیم میشه شاد بود و شاد خوند و شاد زمزمه کرد.

یادمه  فیلم "پرِ پرواز" رو با چه مشقتی تهیه کردم و با چه مشقتی تمام آهنگهای توی فیلم رو رویختم توی کاست و هر روز گوش می کردم. بعد که شادمهر از ایران رفت، چه بحثها سرش نشد و چه حرفها که پشت سرش گفته نشد. کلیپهایی که ازش پخش می شد و آهنگهایی که ازش منتشر میشد نشون میداد حرفهای پشت سرش فقط حسادت یک عده آدمه به او.

وقتی ابی می خوند منو حالا نوازش کن و شادمهر با انگشتانش روی پیانو می نواخت، ازینکه هر دوتا هنرمند محبوب و دوست داشتنی م کنار هم بودند، فقط اشک می ریختم و ازینکه شادمهر نتیجه ی سختی هاش رو دید کلی خوشحال بودم. (من کاری ندارم شادمهر چه شخصیتی داره، خوب یا بد اما هنرش رو دوست دارم قطعن)

آلبوم "تجربه کن" منو برد به روز های نوجوانی. به روز های ساده بگم دهاتی ام، به روز های خوبِ سادگی و خوش باوری.