ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

محدودیتهای ذهنی

یکی از هنرمندای ایرانی که چند وقتی میشه رفته آلمان می گفت: من وقتی رفتم آلمان تازه فهمیدم زن و مرد با هم فرقی ندارند. وقتی زنان رو می دیدم روی ماشین سنگین کار می کنند یا چرخهای بزرگ حمل می کنند و یا کار های مردانه می کنند، دیدم نسبت به زنان عوض شد. زنان ما با اینکه محدودیت دارند اما خودشون هم تلاشی برای رفع این محدودیت ها انجام نمی دن و خودشون رو محصور در باور های غلط و کار های تکراری کردند.
از دید ما ایرانی ها هر چیزی باید یک استانداردی داشته باشه تا مورد قبولمون واقع بشه حتا اگه ما خودمون اون استاندارد ها رو نداشته باشیم سعی می کنیم انگشت معیارمون رو به طرف دیگری درازکنیم.زن،مرد/سالم،معلول/چاق، لاغر/جوان، پیر/ شهری، دهاتی، شهرستانی/ کارتن خاب، کودکان کار، گور خاب و ... سایر عناوینی که در جامعه بر روی مردم گذاشتیم و بهشون برچسب زدیم. همه ی این برچسب ها نشان از نا آگاهی و بی تدبیری ماست که بر افکار و اندیشه ی ما سایه انداخته و متاسفانه رسانه هم که وسیله آموزش مناسب برای مردمه، داره کاری بر عکس انجام میده و بطبع مردم هم کفه ی ترازوی دیدگاه شون بر اساس همین دیده ها و آموزش هاست.
حالا این همه مطلب نوشتم که بگم زمان اون رسیده که دیوار های فکری و محدودیتهای ذهنی مون رو بزاریم کنار و با اندیشه ای درست و دیدگاهی صحیح و باوری قوی به خودمون و زندگی مون و اطرافیان مون نگاه کنیم و هر جا موفقیتی دیدیم، تحسین کنیم فرد رو و کاری به محدویتهای جسمی و جنسیتی نداشته باشیم.
نگین نصیری و شقایق جانبانی مهمان دیشب برنامه اینترنتی وقت خاب بودند. دیدن این برنامه خوب رو بهتون توصیه می کنم.
1- لینک برنامه وقت خاب/ قسمت یازدهم، نگین نصیری و شقایق جانبانی
2- گفت و گو با نگین نصیری و شقایق جانبانی در روزنامه جام جم

جز تو هیچ کس بر در این خانه نخاهد کوبید

یک روز برای همراهی با یکی از دوستان رفتم بخش رادیو تراپی یه بیمارستانی.

همه رِنج سنی چه زن و چه مرد برای رادیو تراپی اومده بودند. خانومهایی که دو تا بچه داشتند یا دم بخت بودند، آقایونی که خیلی مسن بودند و میانسال. اون مدتی رو که اونجا بودم خیلی رفتار ها دیدم و خیلی چیز ها یاد گرفتم.

دو تا خانوم که هنوز نوبت شون نشده بود مشغول حرف زدن با هم بودند داشتند مو هاشون رو که بعد از شیمی درمانی رشد کرده بود بهم نشون می دادند. یکی شون می گفت ببین مو هام در اومده تمام شبیه کیوی شده بعد هر دو تا زدند زیر خنده. امید به زندگی شون عالی بود.

یه پسر جوون پدر پیرش رو با اکراه همراهی می کرد وقتی من و دوستمو دیدم دستشو ول کرد و یه گوشه ای واستاد. یه آقای میان سال وقتی کارش تموم شد لباسش رو پوشید و به تنهایی انگاری یه آمپول زده باشه از بیمارستان خارج شد.

بعضی اوقات زندگی صحنه هایی رو جلوی چشم آدم به نمایش میگذاره که فقط میشه گفت خدایا ازت ممنونم که هوای منو داری، در هرشرایطی یاریم می کنی. واقعیتش اینه تا بعضی از صحنه ها رو نبینیم، سلامتی و توانایی و دارایی و ... در نهایت زندگی رو قدر نمی دونیم.

انرژی رو که برای نالیدن از زندگی میزاریم برای تلاش کردن در راه هدفمون توی زندگی بزاریم. راه میانبر کسی رو به مقصد نرسونده حتا اگه رسونده موقتی بوده. از لذت های کوچیک زندگی مون استفاده کنیم تا لذت های بزرگ ما رو از زندگی دور نکنه.

یادمون باشه شکرگذار هر چی داریم باشیم و گرنه نداشته ها رو همه داریم بیش از اندازه هم داریم.

یه امروز رو متفاوت زندگی کنیم.