این زندگی اینقدر جدی مون کرده و اینقدر همه ناصح و علامه دهر شدیم که اصلن خوشی های ریز ریزه به چشم مون نمیاد. متاسفانه این یه واقعیته که انگشت اشاره ی ما همیشه طرف دیگرانه اما دقت نمی کنیم که سه تا از انگشت ها به طرف خودمونه (این جمله رو از دکتر آزمندیان کش رفتم). من خودم یکی ازون آدم جدی ها و زودرنج هام (نمی دونم اینا دو تا خصیصه چطور کنار هم قرار گرفته خودمم موندم) اما اگه یه موضوع خنده دار ببینم اصلن نمی تونم جلوی خودمو بگیرم یکریز میخندم تا نفسم در نیاد
این سریال "سالهای دور از خانه" هست خیلی خنده داره. ببینین تا کمی بخندین