ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

آگاهی

ما گیلک ها یه اصطلاح داریم از کسی که یه خرابکاری یا اشتباه بزرگی رو انجام داده به اسم تومان گوهی (حالا نمی دونم چقدرش درسته این اصطلاح یا اصلن مال خطه گیلان هست یا نه). خلاصه اینکه تومان گوهی خیلی ها این روز ها با اتفاقاتی که تو گذشته انجام دادن داره رو میشه و بوی گندش همه جا رو برداشته و هر چی ارج و قرب و زهد و پاکدامنی و اسم و رسم جمع کردن تو این سالها داره به فاک میره و  دلیلشم اینه سکوت دیگه جایز نبود یعنی سکوت زنهایی که مورد تعرض قرار گرفتن تبدیل شده به بازگویی اتفاقی که براشون افتاده.

من هر بار فیلمهای قرن هیجده اروپا که جنگی بود رو می دیدم یا فیلمهای دهه هشتاد امریکا رو، به خودم میگفتم کشور ما هم بعد ها دچار این معضلات میشه یعنی که الان دارم به چشم خودم می بینم لایو لایو ...

چقدر از این به بعد باید مواظب بچه ها بود. چقدر ما آموزش ندیدیم در مورد تعرض. چقدر ما نا آگاهیم در مورد ارتباطاتی که داریم. چقدر همه ی ما مسولیم در قبال روح و روان و جسم مون برای اینکه دچار آسیب نشه. چقدر مرجع رسمی و تریبونی وجود نداره برای آموزش به همه.چقدر رفتن راه ازین به بعد سخته و چقدر اعتماد به همه دشوار تر شده.

من وقتی فیلم سوختن رو دیدم دیگه شخصیت بن(آقایی که عینک آفتابی زده تو پوستر فیلم) قانعم کرد هر آدمی که ظاهر موجه و اسم و رسمی داره مورد اعتماد نیست. (باید فیلم رو ببیند تا شخصیت خطرناک و ترسناک بن دست تون بیاد)

خیلی باید همگی سعی کنیم آگاهی مون رو ببریم بالا. همین دیگه ....

(قبلن و قلبن از بکار بردن الفاظ رکیک عذرخواهی می کنم)

6 ماهه

هفته ی اولی که بعد از تعطیلات اومدیم سرکار، از کارگزینی قرارداد فرستادن برامون که امضا کنیم و تحویل شون بدیم. خب توی این چند ساله (تیرماه میشه 9 سال)برام زیر یکسال تمدید قرارداد از طرف مدیرم  نبوده و وقتی برگه رو دیدم اونقدر ناراحت شدم که حد نداشت چون نوشته بود فقط 6 ماه قرارداد بسته باهام. تمام اون روز رو تو شرکت و تو خونه از ناراحتی داشتم سکته میکردم که چرا اینکار رو مدیرم کرده ولی یه روی خوشبینانه بهم میگفت شاید میخاد منو با خودش ببره اون شرکتی که خودش هست اما بازم آروم نبودم و استرس داشتم.

خلاصه فردا صبح که اومدم شرکت یه جعبه برداشتم و توی کمد هر چی وسایل شخصیم بود اعم از کتاب و دفترچه و ... ریختم توش و درش رو محکم چسب زدم و روش کاغذ چسبوندم با این عنوان" ... وسایل شخصی"

تمام کمدها رو مرتب کردم و فایل ها رو. بالاخره هر چی اضافه بود ریختم دور و اتاقم شد دسته ی گل. بعد رفتم پیش مدیر تولیدمون ازش پرسیدم میدونید چرا آقای فلانی چنین کاری کرد؟ اونم گفت میدونی بخاطر کرونا دستور اومده تمام شرکتهای همبسته برای تمام کارکنان قراداد 6 ماهه تنطیم کنن. بهمین راحتی و من یک روز کامل ناراحت بودم و جالب اینجاست فقط شرایط من اینطوری نبود بلکه همکارانم هم هر کدوم جدا یه روز کامل تو خونه ش غصه خورده بود.

هر بار که در کمد رو باز می کنم و جعبه رو میبینم هم خنده م میگیره و هم به اون روز فکر می کنم که چقدر فکر کردم دیگه جایی تو شرکت ندارم .  آدمیزاد در مقابله با بحرانها غیرقابل باور و غیرمنطقی برخورد می کنه و همیشه هم اول از همه خودش رو سرزنش می کنه و خودش رو مقصر میدونه.

من آدمهایی رو که اون ته ته های قلب شون همیشه یه جای امیدواری برای خودشون میزارن و ناامید نمیشن رو دوست دارم. این آدمها با اینکه واقعیت رو می بینن اما سعی می کنن برای حال خودشون که شده کم نیارن و تمام تلاش شون رو کنن برای موفقیت. خلاصه اینکه آدمها حق دارن نا امید بشن، خسته بشن، کم بیارن، جا بزنن اما بعد اینکه یکم استراحت کردن دوباره پاشن. قطعن مثل قبل نیستن چون با تخلیه ی روانی، خودشون رو آماده کردن برای دوباره ادامه دادن ...