ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

سلام

دارم آلبوم "کجا باید برم روزبه بمانی" رو گوش می دم. چقدر با احساس می خونه با اون ترانه های زیبا که تک تک کلمات انگار زندگی شده است.

این آهنگ "سلام" منو دیوانه کرده، عاشق کرده، درگیر کرده. اصلن من غرق شدم تو این ترانه و آهنگ و احساس

 

ادامه مطلب ...

کار خوب برای بهتر شدن

یک روزهایی هست که حال آدم خوب نیست. بقول چرچیل سگ سیاه به دنبال آدم افتاده و می خواهد روان آدم را تکه و پاره کند. در دنیا زیبایی نیست و یک حس کرخت بودنی هست  که شبیه غرق شدن در سیاهیهاست. این روزها چکار می کنید؟

یک تجربه خوب من این است که باید یک کار خوبی کرد، کاری که شما خوبش می دانید، تا حال آدم خوب بشود. برای من وقتی سگ سیاه به سراغم می آید،  یک کار خوب خوشحال کردن یک آدم غریبه است. مثل امروز صبح، که برایم به یک صبح زیبا تبدیل شد. 

اینجا استارباکس ایستگاه شروع روز است. خیلیها می آیند تا سر راه قهوه ای بخرند و کیکی بگیرند برای صبحانه. صف ماشینها در گذرگاه قهوه خانه شلوغ بود و من هم فکرم درگیر کار و آماده کردن کلاس آنلاینم  و مقاله عقب افتاده و پروژه هایی که دارم، نگرانی درگیری در منطقه و تنشهای سیاسی ایران هم که همیشگیست و تمامی ندارد. نگران خانواده، فامیل و هزار فکر درباره آینده ای که نمی دانم چگونه است.  سگ سیاه از آن دور داشت می دوید تا روانم را گاز بگیرد. 

بجای صبر کردن در صف ماشینها پارک کردم و رفتم توی مغازه.  سفارش قهوه دادم و بعد برگشتم از مرد پشت سرم، که بعدا فهمیدم  اسمش کارلوس است، پرسیدم «اجازه می دهید مال شما را حساب کنم؟» او هم یک فنجان قهوه داشت می گرفت. خندید و تشکر کرد.  پول را دادم و رفتم انتهای بوفه قهوه خانه منتظر قهوه ام. کارلوس آمد و خوشحال بود. پشت سرش یک خانم و پسرش آمدند و از کارلوس تشکر کردند. کارلوس گفت «کار خوبت را پاس دادم به اینها و قهوه شان را حساب کردم» بعد آقایی آمد از آن خانم تشکر کرد. خانم برای تشکر  قهوه فرد پشت سری را حساب کرده بود. همه همان پولی را داده بودند که معمولا می دادند . ولی حالا هر کدام یک هدیه به یک نفر داده بود و قهوه اش را هم داشت.سگ سیاه فرار کرده بود و دیگر صدای زوزه اش نمی آمد. دنیا قشنگتر بود و کارها به نظر قابل مدیریت و انجام شدنی.  

گاهی شاید بجای اینکه فکر کنیم دنیا زشت است و غیرقابل بجای اینکه اسیر ترسها و نگرانیها بدانیم باید فقط یک کار کوچک و خوب بکنیم. تا دنیا نه قابل تحمل تر بلکه زیباتر به نظر برسد. خدا را چه دیدی شاید کار شما اولین قطره باشد برای جاری شدن یک رود.  خودتان و کارهای خوبتان را دست کم نگیرید. همیشه می توانید دنیا را قشنگتر کنید.


منبع: اینجا   khiabanforsat@