ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

و اینگونه بود که ...

رییس، من رو صدا کرد و گفت: خانوم باران من میخام برم ماموریت. شما که سلیقت خوبه برو یه کادویی بگیر واسه این همکارای خارجی که هم سنتی ایران باشه هم دستی.

من بهش گفتم: به روی چشم رییس اما تو دل گفتم رییس برای اینکه یه 10 روز نبینمت حاضرم تا قله ی قاف هم برم.

رفتم فروشگاه نفیس رشت که سوغاتهای بسیار زیبایی داره. حالا من هر چی نگاه می کنم بیشتر از همه چیز خوشم میاد و بلند بلند بر هنر دستی ایرانی درود می فرستم. رییس جان جز شروط خرید هدیه، بزرگی و قیمت بالاش بود و بنده هم یه گزینه بهش اضافه کردم که تابلو نباشه چون بردنش خیلی سخته و جا گیر.


  

ادامه مطلب ...

دلسوزی که دلسوز نبود

کلاس دوم دبستان که بودم معلمی داشتم به اسم خانوم دلسوز. خانوم معلم بر خلاف اسمش اصلن دلسوز نبود چون همیشه خط کشی چوبی به دست داشت و با آنها بچه ها را تنبیه می کرد. اگر یک روز این کار را انجام نمی داد، روزش شب نمی شد.
خانوم دلسوز صورت سفید و چشمهایی که همیشه خدا قرمز بود، داشت و هیچگاه هیچکدام از ما دانش آموزان نمی دیدیم تا بخندد. شاید اگر می خندید زیبا به نظر می رسید.
هر کدام از بچه های کلاس جز شاگرد زرنگها و نور چشمی ها یکبار هم که شده خط کش خانوم معلم را که به کف دستشان آنهم محکم، نوش جان کرده بودند.
 
ادامه مطلب ...