ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

اکرم

سریال شهرزاد جدای از روابط عاطفی که بین آدمها رو نشون می داد، شخصیتهایی هم داشت که با نقش شون دلت به حالشون می سوخت. هر زمان که کاراکتر اکرم رو می دیدم دلم برای فقر و ترس ش به درد می اومد. اکرم برای نجات خاهرها و مادرش حاضر بود هر کاری کنه تا اونها بتونن کمی راحت تر زندگی کنند حتا به بهای دیوانه نشون دادن شیرین پیش بزرگ آقا.

امروز که اومدم توی اتاقم، آقای خدماتی شرکت داشت اتاقمون رو تمیز می کرد و یک لحظه دیدم داره مدارک مدیرم رو انگولک میکنه. تا منو دید مشغول به تمیز کاری شد. وقت ناهار هم توی اتاقم نشسته بودم و غذا می خوردم که دیدم یکی از پشت پنجره اتاق همش گذر می کنه و و انگاری پشت پنجره مدیر کیفیت فالگوش واستاده. من به خیال اینکه با یکی داره صحبت می کنه غذا مو خوردم اما دیدم تنهاست و دست به پشت همش پشت پنجره در رفت و آمده. به خیال اینکه از همون پشت رفته سالن غذا خوری بازم خودمو زدم به بی خیالی. چند دقیقه بعد رفتم آبدارخونه و دیدیم اونجاست. خب شصتم خبردار شد که داره خبر برای کسی جمع میکنه. قبلن هم شنیده بودم که چنین کاری کرده و خبرا رو میبره برای رییس اداری. 

چه اکرم باشه و چی همکار خدماتی مون، چی سال 32 باشه و چی سال 95 ، می بینیم که ترس از فقر آدم رو مجبور به هر کاری می کنه.

گاهی اوقات چند نسل هم که بگذره یه سری رفتار ها در ما نه تنها تغییر نکرده بلکه اونقدر قوی شده که میشه ابزار قدرت و برتری طلبی مون رفتار هایی که این روز ها زیاد می بینیم و مایه ی قبح و شرمساری انجام دهنده ش هم نیست.



اردیبهشتِ جان

کتابام که از شهر کتاب سفارش داده بودم رسید. کلی ذوق کردم دیدمشون خصوصن کتابایی بودن که نتونسته بودم توی کتابفروشی های رشت پیداشون کنم. کلی وارسی شون کردم و زیر و بمشون رو درآوردم اما یه نکته برای من خیلی جالب بود و اینکه نویسنده ی های محبوب من همه متعلق به دهه 50 بودند و با احساس و اتفاقات دهه ی خودشون ،قلم زده بودند و نوشته هاشون رو به یادگار گذاشتند. یه حس خوب گرفتم ازین اتفاق ناگهانی. نمی دونم شاید من زیادی به دهه ها فکر می کنم و روزگاری که گذشته و اتفاقی که افتاده برای آدمهای هر دهه و خمیره ی  آدمها بعد از اون  و شکل گیری شون.


من هر سال تولد دوستم که تیرماهه یادم می مونه اما بین تاریخ 12 یا 14 تیرماه مرددم. برای همین اول بهش 12 تیر زنگ می زنم اگه سوتی داده باشم 14 تیر جبران کنم اما امسال اتفاق دیگه ای افتاد. مثلن خاستم زرنگی کنم و بهش بگم که تاریخ 12 تا همیشه یادم می مونه. براش یه مسیج بلند بالا فرستادم که حتمن ریتمیک بخونه. بهم جواب داد که برای کی تبریک تولد فرستادی خاهر؟

که همون لحظه انگاری برق گرفته باشدم بهش گفتم ببخش دو ماه زودتر فرستادم تبریک تولدو. کلی خندیدیم سر این موضوع. حالا من بجای دو روز، دو ماه زودتر تبریک فرستادم (بجای 12 تیر، 12 اردی بهشت بهش تبریک گفتم ) براش که در نوع خودش سوتی بی نظیری بود ...


توفیلم قندون جهیزیه، صابر ابر داشت از بی پولی و فقر برای صاحبخونه ای که نمی شناخت حرف می زد. میگفت: "همه ی دندونام خرابن. روزی چند بار آب نمک قرقره می کنم. اینقدر آب نمک قرقره کردم شدم بلال" به نظرم دیالوگ جالب و خنده داری بود.


بانک محترم "ت" قبل سال مسیج داده بود هر کی میخاد ازین ببعد براش مسیج پرداختی ها و دریافتی هاش بیاد باید 10 هزار تومن به حسابش واریز کنه. حالا بنده که خیلی به کاغذ و صرفه جویی در استفاده از اون اهمیت می دم با این پیغام بانک محترم حسابی حالم گرفته شد. وقتی میشه یه قدم مثبت برای پیشرفت برداشت و فرهنگ سازی کرد در زمینه ی صرفه جویی (حالا در هرزمینه ای) یه عده دلالن این وسط که هر چی تو توان دارن میریزن رو دایره و یه سودی هم این وسط می برن. بقرعان قسم


و در پایان :

* اون عزیزانی که امتحان ارشد دارند توی این سه روز امیدوارم موفق باشن تو کنکور و بهترین نتیجه رو از زحماتی که چند ماهه کشیدند بگیرن.

* اون عزیزانی که توی این دو روز تعطیلی هر جشنی دارن الاهی خوش باشن و خوشبخت و کنار عزیزانشون شادمان باشن و خندان.

* اون عزیزانی که راهی سفر هستند توی این تعطیلات خدا پشت و پناهشون باشه

و الاهی قلب همگی سرشار باشه از عشق و امیدواری