ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

تولد

امروز تولد 38 سالگی منه. سرشار از شوق زندگی هستم. یکسال گذشته سخت گذشت خیلی هم سخت گذشت اما گذشت. من از وقتی به یاد دارم آدم مستقلی بودم یعنی از روزی که مامان فوت شد تصمیم گرفتم همونطور که توی 9 سال زندگی تربیتم کرده همونجور زندگی کنم. سالها بعد متوجه شدم من خیلی بزرگتر از سنم زندگی می کنم یعنی تو سن 20 سالگی من مثله یه آدم 35 ساله رفتار میکنم که بالغه و خوب و بد رو تشخیص میده. شاید بخاطر زندگی نرمالی بود که نداشتم اما همیشه دلتنگ 20 تا 30 سالگیم هستم چون خیلی چیزها یاد گرفتم از اون ده سال. قطعن اگه شرایط خانوادگی بهتری داشتم خیلی میتونستم تو زندگی پیشرفت کنم اما اون روزها و سالها دیگه گذشته و هیچی دیگه مثل سابق نیست. سالها گذشت تا متوجه شدم آدم توانمندی هستم که نادیده گرفته شدم. دلگیرم ازین موضوع اما دارم سعیم رو میکنم توی این دنیای زودگذر برای خودم، دلم و برآورده شدن آرزوهام تلاش کنم.

بالاخره اینکه برای داشتن یه زندگی با کیفیت هر چی تو چنته دارم میخام رو کنم برای خودم. برنامه های خوبی دارم. عمری قد بده، پولش جور بشه و سلامتی همچنان باشه عملی شون می کنم.

شهرکتابی که تبدیل به رستوران شد

چندسال پیش تقریبن سال 88-89 (البته شاید یکی دوسال قبل اون باز شده بود)توی رشت دو تا شهر کتاب بود یکی لاکانی و یکی هم گلسار که این هنوز هست اما شهرکتاب لاکانی تعطیل شد. 

دیشب که با خواهرم رفته بودیم خرید اونقدر پیاده روی کرده بودیم که گرسنه مون شد. برای همون با ترس و لرز رفتیم رستوران یه چیزی بخوریم. با همون ترس و لرز غذا سفارش دادیم و وقتی غذا رو داشتم میخوردم یهو یادم افتاد مکان میز دقیقن پیشخوانهای شهر کتاب بود که که با همه ی علاقه م با پس انداز ناچیزم میرفتم کتاب میخریدم ازش.

واقعن یه لحظه شُکه شدم ازین تناقض