ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

همیشه پای یک لجباز در میان است

من دوربین نیکون 5300 با لنز 55-18رو مرداد پارسال خریدم 1980000 تومن. خواهرم فقط بدنه ش رو قبل عید خرید  2 میلیون. خواهر زاده م برای کار های دانشگاش دوربین نیاز داره. رفتم نگاه کردم ببینم دور بینم الان چقدره قیمتش تا بخره، مغزم سوت کشید دوربین نیکون 5300 با لنز 55-18 شده 3370000 تومن. لنز 200-55 خریدم قبل عید 589000 تومن امروز زده 950000 تومن. می خوام بگم توی مملکتی که جوونی ما داره پای لج و لجبازی عده ای هدر میره و برای موفقیت و پیشرفت خصوصن ما خانوما باید چند برابر تلاش کنیم و زحمت بکشیم، یاتاقان زدن واژه ی مناسبی برای  افتخار همون لجباز هاست.

به قول آیدین سیار سریع که میگفت "امیدوارم روزی دهه هشتادی ها در راس همه امور باشن" به هر حال ما دهه شصتی ها شدیم چوب دو سر طلا نه از بچگی مون چیزی فهمیدیم نه نوجوونی و نه جوونی مون تو دهه چهارم زندگی مون هنوزه که هنوزه بازم با یاتاقان زدن کم نیاوردیم و بیشترین افتخارات این مملکت مال همین دهه شصتی هاست نمونه ش هم آذری جهرمی وزیر ارتباطات وقتِ. بهمین سوی چراغ قسم.

گلِ مرجان


نمی دونم اسم گل مرجان یا افوربیا به گوشتون خورده یا دیدید اصلن چنین گلی رو اما می خوام پیشنهاد کنم اگه خواستید گلی بخرید حتمن مرجان یکی از گلدونهاتون باشه. تقریبن 5 سال پیش یه گلدان گل مرجان خریدم که فقط برگ سبز داشت و تنه ی خاردار اما بعد مدتی برگهاش هم ریخت و ازین بابت کلی غصه خوردم تا اینکه خواستم بریزم دور. هر بار می دیدمش کلی حرص می خوردم تا اینکه بهار شد و برگهای سبزش در اومدن و دنبالش گل دادن، جفت جفت. الان 5 ساله همش گل داره و نشده یکبار بدون گل ببینمش.
گل مرجان برای منِ عجول نماد صبره و عجله نکردنه. هر بار که نگاش می کنم به خودم میگم این گل ارزش انتظار رو داشت. طبیعت خوب معلمیه برای ما آدمها. مثل طبیعت باشیم: بخشنده و صبور و مقاوم و در عین حال زیبا صفت

تجربیات

قضاوت

پارسال سر مراسمهای خواهرم تا هفتم خونه ی ما فامیلا رفت و آمد میکردن. خب خیلی ها تا اون موقع از فامیلامون آشنایی چندانی با هم نداشتن و شاید هم خیلیها اولین بار بود همدیگه رو میدیدن. الغرض عمه ی من توی یکی از روزا مادر خانوم داداش کوچیکمو می بینه که ناخوناشو درست کرده. بر میگرده به مامانم میگه زنه با اون سن و سالش ببین ناخوناشو درست کرده و لاک زده. چند روز بعدش که داشتیم حرف میزدیم زنداداشم میگفت پرتو درمانی خیلی روی مامانش تاثیر گذاشته و باعث شده تموم ناخن هاش خراشیده بشه برای همین میره نخن هاشو ترمیم می کنه. یاد عمه افتادم که نمی دونست اون ناخن ها چرا اونطوری خوشگل شده و خیلی راحت بی اونکه بدونه قضاوت کرد در موردش..


امپاتی (خود را جای دیگری گذاشتن)

پارسال همین موقعی ها خواهرم مریض بود. من توی مدت بیماریش فقط یکبار از مدیرم مرخصی گرفتم تا بمونم خونه کار ها رو انجام بدم. حالا بماند وقتی برگشتم با برخورد بد مدیرم مواجه شدم. به معنای واقعی قلبم شکست تا اینکه خواهرم فوت شد و من 7 روز سرکار نیومدم که بعد پیغام فرستاد ببیام سرکار برای روحیه م خوبه. من خیلی ازین برخورد عصبانی و ناراحت شدم. خب شرایط کاری من طوریه که مرخصی نمی تونم بگیرم حالا توی این مدت هم از مرخصی هام استفاده کرده بودم و انتظار داشتم بتونم توی این مدت بیشتر در کنار خانواده م باشم. الغرض درست توی سالگرد خواهرم (ما یکهفته بخاطر ماه رمضان زودتر گرفتیم مراسم رو بخاطر دور بودن مسافت و روزه داری چون از راه دور مهمان داشتیم) همکارم تماس میگیره که پدر مدیرم فوت کرده و شنبه بعد از یکسال که از سیاه در اومدم رفتم مراسم سوم. امروز شنیدم که گفته بعد از هفتم میاد سرکار. می دونید آدما تا اتفاقات مشابه براشون نیفته خیلی راحت اتفاقات رو حلاجی می کنن. کاش گاهی اوقات خودمون رو جای دیگران بزاریم وقتی داریم حکمی صادر می کنیم.


پ.ن: ممنون ازاینکه به کانالم سر می زنید.