1- شغل اصلی اکثر روستاییان در استان گیلان کاشت برنج و چای هست و بغیر از اون شغل دیگه ای ندارند و کشاورزی در اصل حکم شغل فصلی رو براشون داره. حالا شما فکر کن 6 ماه از سال رو بیکارند و عملن خانه نشین. با وارد شدن برنجهای هندی و پاکستانی و تایلندی و ... به ایران برنجکاری در بیشتر مناطق استان گیلان تعطیل شد و کسانی هم که برنجکاری می کردند با هزینه های بسیار بالا مجبور بودند برنج رو بعد از برداشت به قیمت بسیار گرانی در بازار بفروشند تا مقدار خرج کردشون جبران بشه. کم ندیدم آدمهایی رو که هکتار هکتار زمین کشاورزی شون رو فروختند و پراید 20 میلیونی خریدند و روانه شهر شدند و برای خرج زندگی شون مسافر کشی کردند. با مسافر کشی در شهر باعث ایجاد ترافیک و شغل تاکسی ها رو هم تحت شعاع قرار دادند و امنیت مسافر رو هم به خطر انداختند.
2- سال 86 بود برای کمک به یکی از دوستان که زنبور تریکوگراما پرورش می داد، اعلام آمادگی کردم. دوستم زنبور رو با شرایط خیلی سختی پرورش می داد و چون مکان برای خودش نبود مجبور بود یه مدت ساکن رشت بشه. تخم این زنبور که حاوی 600 زنبور بر روی کاغذ های کوچیک یک سانتی چسبونده میشد، روی زمین کاشت برنج که ساقه هاش در حال رشد بودند رها میشد و گرمایی کهبر اثر تابش نور خورشید به اونها میخورد باعث آزاد سازی زنبور ها میشد و جلوی آفات برنج گرفته و طعمه ی زنبور ها میشدند. در این روش از هیچ سمی در برنج استفاده نمی شد و محصول برنج بصورت سالم و طبیعی به دست مصرف کننده می رسید. این روش با اینکه شناخته شده بود اما درایران نوپا بود و اداره جهاد کشاورزی نه آموزشی در این زمینه به برنجکاران می داد و نه حمایتی از تولیدکننده این زنبور می کرد، تنها کارش دادن طاقار طاقار سم به کشاورز ناآگاه بود.
1 و2- راست میگن آدما روی زندگی هم تاثیر می زارند بدون اینکه بدونن، ببینن، بفهمن و ...
بهار اونقدر زیبایی داره که شما هر طرف سر بچرخونی نمی تونی این زیبایی ها رو نبینی. خصوصن ما که توی گیلان زندگی می کنیم این طبیعت زیبا هر روز با یه پدیده ی جدید غافلگیرمون می کنه.
شاید ابتدایی و حتا مسخره بیاد اما همه ی وجود ما از دیدن و شنیدن و بوییدن و احساس کردن این همه زیبایی نمی تونه بی تفاوت باشه.
امروز رو کمی مهربان تر و زیباتر و دوستانه تر با خودمون و اطرافیان مون آغاز کنیم.
شرکت ما همیشه در تابستان بمدت یکهفته تعطیلات تابستونی داره و من هر سال یه برنامه می چینم که برم سفر اما چون هوا خیلی گرمه منصرف می شم. از پارسال زمستون تصمیم گرفتم برم هند. نمی دونم چرا به این کشور اینقدر علاقه دارم شاید بخاطر رنگ و رقص و آوازشونه نمی دونم. به هر حال قرار شد اگه اتفاق خاصی تو مملکت نیفته با خاهرام برای یک هفته بهمراه تور مردادماه عازم هند بشیم.
الغرض خاهرم رفت پلیس+10 یه سری مدارک گرفت برای ویزا. از بالا به پایین که داشتم فرم رو پر می کردم رسیدم به قسمتی که نوشته بود اینجانب اجازه خروج همسر و فرزندم رو می دم ............. که من اشتباهی پر کرده بودم.
حالا نمی دونم آدم زنده که نفس می کشه دو تا دست و دو تا پا و عقل و درک و شعور داره چرا یکی دیگه باید بجاش تصمیم بگیره.
دیشب مهمان دورهمی مجری شبکه یک پدرام کریمی که اتفاقا نویسندگی هم می کرد و به گفته ی خودش برای به روز بودنش همیشه کتاب می خوند و حتمن هر شب یک فیلم رو می دید بود. مهران مدیری با لحن جالبش سوال همیشگی رو که از میهمانانش می پرسه از کریمی پرسید که عاشق شدی؟
کریمی هم گفت بله. گفت خب.
کریمی گفت 4 سال پیش
مدیری با تاکید گفت فقط همون یکبار یا ...
کریمی خندید و گفت همسرم در جریان همه چی هستند.
بعد صحبت رسید به اینکه چطور با همسرش آشنا شده و گفت علاقه ای ندارم همسرم شاغل باشه برای همین الان خانه داره.
مدیری گفت: چرا؟؟؟
گفت خانومها زودتر از آقایون شکسته تر می شن (دقت کنید چقدر فکر به شادابی و طراوت و لذت خودش بود شیطون بلا) برای همین بهتره توی خونه که مطمئنا کار مهم و مسوولیت بزرگیه مشغول باشه و فضای کاری هم زیاد مناسب نیست اگه کاری باشه که من توش باشم اجازه می دم کار کنه (ببین لامصب چقدر خوب هم جنسا شو میشناسه/ با احترام به مردای روزگار) که تصویر رفت رو چهره مدیری که انگاری فنر مغزش در رفته باشه گفت: مهریه ش هم یک سکه ست.
کریمی هم با افتخار گفت بله تازه سفر حج رو هم بعد اضافه کردیم.
خب الان مثلن همسرکریمی هم عاقله هم بالغه هم سالمه بعد شوهرش براش تصمیم می گیره.
خداوند متعال و بزرگ اگه میخاست زن رو به مرد و مرد رو ترجیح و برتری بده به یه گروه قوه تعقل نمی داد تا گروه بعدی ساپورتش کنه. وقتی امثال پدرام کریمی 9 ماه در بدن یک زن رشد کرده و 2 سال شیره جانش رو مکیده نه تنها باید به وجودش بلکه باید به عقاید، نظر و عقلش هم احترام بزاره.
آقایون محترم اگه مادرتون، خاهرتون، همسرتون ازتون نظر خواست، نظر بدید نه اینکه عقل و شعورش رو نادیده بگیرید و بجاش تصمیم بگیرید.