از پیج اینستاگرام بهاره مهرجویی/ روانشناس
ما اغلب تصور میکنیم «لذت» و «چیزی که میخوایم روزی حالمون رو خوب کنه» از یه جایی در آینده شروع میشه.
.
اگر فارغ التحصیل شدم، سفر رو شروع میکنم. اگر حقوقم زیاد شد، بیشتر برای خودم خرید میکنم، اگر تابستون بیاد پیادهروی روشروع میکنم. اگر مستقل شدم آشپزی یاد میگیرم و …
.
.
.
اینها تصور غلط و اشتباهیست که فکر میکنیم موقعیتهای مطلوب و دوست داشتنی «اتفاق افتادنیست» نه «ایجاد کردنی». شاید شانس بیاریم و بر اساس قوانین تصادفی، در مسیر اون اتفاق قشنگ قرار بگیریم. مثلا دوستی دست ما رو بگیره و ببره برای قدم زدن یا ورزش. اما ماندگار نیست تا ما «همین لحظه» شروعش نکنیم
.
.
.
طبیعتا پول، امکانات، فراغت و خیلی چیزها بر کیفیت زندگی اثر میگذاره اما کیفیتِ لذت بردن، تابعیست از آنچه که میتونیم ایجاد کنیم نه آنچه که موکولش میکنیم به آینده و منتظریم با کیفیتی بهتر «شاید» در آینده ایجاد بشه.
.
.
من همیشه فکر میکردم اگر برنامه کاریم «کاملا» دست خودم باشه هرکاری که دلم میخواد میکنم.
هرجایی که دوست دارم میرم. بدون استرس اینکه به کارم نمیرسم پاییز که بشه ساعتها پیادهروی میکنم…
.
الان همه برنامه کاریم دست خودمه ولی من اون آدمی نیستم که ساعتها پیاده روی کنم.
.
.
روی امکان اینکه «چهقدر در حال حاضر میتونم به اون دلخواهِ توی ذهنم نزدیک بشم و مقدماتش رو فراهم کنم» فکر کنید نه اینکه منتظر بمونید که یک تغییراتی در جهان بیرون اتفاق بیفته تا زندگی عوض بشه.
آیندهای که منتظرش هستین رو از همین الان شروع کنید. اگر تمام شرایطش نیست، با بخشی که امکانش هست شروع کنید. با بخش کوچکش اون تغییر رو ایجاد کنید، هیچ تغییر بزرگی وجود نداره.
دریای خریت انتها ندارد.
"از صفحه ی اینستاگرام غزل مهدوی/ ترانه سرا و روانشناس"
این لباس عوض کردن طبیعت به همین راحتی و زیبایی، خیلی شگفت انگیزه.
یک وسواسی داریم به اسم وسواس احتکار.
بعضی از افرادی که درگیر این وسواس هستن، وسیله های بیخودی احتکار میکنن، بعضی ها لباس احتکار می کنن، بعضی ها حیوونِ خونگی احتکار می کنن.
اما بعضی هامون فکرامون رو احتکار می کنیم، رویاها و خواسته هامون، یا از همه بدتر داشته هامون رو.
وقتی شما خونه یا کمدت پر از وسایل یا لباس های قدیمی و به دردنخوره، جا برای وسایل جدید نیست. جا به جایی برات سخت تره. گیر و گرفتار وسایلت هستی. راحت سفر نمی کنی و احساس سبکی و رهایی رو از دست میدی.
چسبیدن به فکرهای قدیمی و دستاوردهای گذشته و رها نکردن شون جا رو برای تجربه های جدید می گیره.
درسته که احساس امنیت بیشتری به آدم میده اما جلوی تغییر و رشد رو می گیره.
من شخصا خیلی جاها تو زندگیم برای اینکه چیزی که دارم رو از دست ندم، چیزهایی که می تونستم داشته باشم رو از دست دادم.
جرأت و توان از دست دادن و دل کندن خیلی مهمه. به نظرم یه جور بال و پر میده که بتونی آزادتر و سبک تر و پر تجربه تر زیست کنی.
ویلیام فاکنر یه جایی میگه:
«نمیتوانی به افقهای تازه شنا کنی، مگر اینکه شهامت از دست دادن چشم انداز ساحل را داشته باشی.»
ببینید طبیعت چقدر راحت به قول احسان طبری:
به کامِ مرگ می دهد، هر آنچه را که کِشته بُد...