ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

روزمرگی

*شما فکر کن دو نفر اختلاف نظر دارن 

یکی شون یه حرف نامربوط میزنه، طرف مقابل جواب حرف نامربوطش رو میده. نفر اولی میگه من شوخی کردم باهات ولی تو توهین کردی به من.

چرا واقعن این حق رو به خودمون میدیم در جواب گفتار نامربوط نوازش ببینیم از طرف مقابل یا سکوت؟ 


**پدرمون تو زمستون از بی برقی در اومد. روزی 11/30 می اومدیم سرکار برای دو روز هفته تعطیلی اجباری تا ساعت کاری مون جبران بشه. از وقتی ژنراتور خریدن کلن بهار تابستون 4 ساعت قطع شده برق کارخونه (البته یکماه دو روز در هفته بازم قطع میشد اوایل بهار). توی این مملکت همه چی هستا فقط یکم برای ماها جیره بندیه.


*** گفتم یه همکار دارم وقت ناهار میاد کار داره. بعد میگه دوباره میام. این بار بازم اومد من بر اساس ساعت رژیم غذاییم داشتم میوه مو میخوردم. میگه ببخشید بعدن میام. بهش میگم ببین من نمی تونم به کسی بگم نیا اتاقم چون دارم یه چیزی میخورم. میگه نمیخام مزاحم بشم. بهش میگم مزاحم نیستی اینجوری اما به آدم شرم خوردن میدی. بیا تونستم کارت رو انجام میدم نتونستم میگم بعدن بیا. مثل گاو رفتار نکن فقط. من این روزا بغیر از دوستای خودم حوصله ی صمیمیت و معاشرت با کسی رو ندارم واقعن.

خیلی از اتفاقات تقصیر ما نیست

امروز با اینکه با خودم ناهار آورده بودم اما هوس استامبولی شرکت رو کردم (همون لوبیا پلوییه که خیلی از شهر ها بهش میگن). پیش خودم گفتم امروز رژیم بیخیال از کجا معلوم دیگه فرصت کنم خودم بپزم حداقل امروز حاضر و آماده ست بخورم. نذارم حسرتش رو دلم بمونه. آره خیلی از اتفاقات و چیز های کوچیک رو ما به بعد موکول میکنیم غافل ازینکه شاید بعدی وجود نداشته باشه خصوصن در سرزمینی که ما زندگی میکنیم. هر صبح که بیدار میشیم، شب نصفه شب، دم ظهر بعد از ظهر یه اتفاقی برای ما و حال و آینده مون افتاده.

به قول روانشناس ویل هامتینگ (تو فیلم ویل هامتینگ نابغه) که بهش میگفت خیلی چیز ها توی زندگی تقصیر تو نیست. بار ها و بار ها همین دیالوگ رو تکرار کرد تا ویل باورش شد مقصر خیلی از اتفاقات نیست با اینکه اولش مقاومت می کرد. واقعیت اینجاست خیلی از اتفاقات تقصیر ما نیست. گناه ما نیست که زندگی ما دستخوش اتفاقاتیه که مسببش ما نیستیم. گاهی اوقات زور زندگی از ما بیشتره.

یه نکته ی خیلی جالب بگم و برم. توی شرایط بحرانی آدم  میفهمه اطرافیانش چقدر برای آدم ارزش قایل میشن خصوصن اون درجه یک ها شون.  وقتی واقعیت رو متوجه میشه در موردشون دیگه دلش هیچ جوره باهاشون صاف نمیشه. 



خوشحالم خیلی از بچه ها به روز شد وبلاگ شون و خبر سلامتی خودشون و خانواده شون رو دادن فقط مونده دو نفر که چند روزیه خبری ازشون نیست. امیدوارم به روز کنن وبلاگ شون رو