ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

آبشوران

اگه به داستانهای کوتاه علاقه دارید پیشنهاد می کنم آبشوران رو بخونید.

آبشوران
نویسنده: علی اشرف درویشیان
نشر چشمه
قیمت 8000 تومن

افسردگی ملی

دیشب اینقدر خسته بودم حد نداشت و نتونستم بازی رو ببینم. تا تلویزیون رو روشن کردم استاد خیابانی گفت: اینیستا دیگه سنی ازش گذشته و به پای جوونای تازه نفس ما نمیرسه که اینیستا با همون توپی که داشت با پاسکاری تبدیل به گل اسپانیا شد و منم تلویزیون رو خاموش کردم تا بیشتر از این شادروان نشیم. اومدم بخوابم تا سرم رو گذاشتم رو بالش انگاری روحم از تنم جدا شده باشه به موقعیت اشراف داشتم اما خواب بودم،  نمی دونم چطور توضیح بدم.حتمن براتون پیش اومده. این وسط مسط ها هم صدای شاهین پسر همسایه روبرویی مون هم توی خواب و بیداری به گوشم میرسید.

صبح که خبر های بازی دیشب رو خوندم جالب بود واکنش ها. خیلیها به رغم باخت بازم رفتن خیابون و برای باخت خوشحالی کردن. خیلیها برای این بازی سر درد گرفتن. خیلیها واکنش رسانه های اروپایی رو به اشتراک گذاشته بودن از بازی و مربی تیم ملی. خیلیها استقلالی پرسپولیسی ش کردن اما خوشحال کننده ترین اتفاق میمون، حضور زنان در ورزشگاه آزادی بود که تو قرن 21 و سال 2018  برای فوتبال این مملکت رقم خورد. یه نکته ی دیگه بخاطر یک بازی فوتبال دچار سر درد ملی و افسردگی ملی نشیم. جایی خونده بودم کشور های فقیر فوتبال رو بعنوان یک منبع شادی می دونن و من فکر می کنم فوتبال و انتخابات یک منبع از تخلیه ی انرژی برای جامعه ی هیجانی و احساسی ما محسوب میشه. اتفاقی که آدمها رو زیادی متعصب و قلدر و دور از تعقل و آگاهی کنه میتونه خشم زیادی رو به وجود بیاره.

یه چیز جالب: من معمولن یا از فروشگاه بزرگ احمدی رشت خرید می کنم یا از عباس آقا سوپر مارکتی محل مون. دیروز که رفته بودم احمدی می تونم بگم قیمت خریدایی (لوازم بهداشتی)که معمولن ازونجا انجام می دم نسبت به یک ماه پیش هیچ تغییری نکردن و همون قیمتهای ثابت هستن فقط من نمی دونم چرا توی بعضی از سوپرمارکتها  قیمتها دایمن در حال نوسان رو به بالاست.

یه چیز جالب تر دیگه اینکه نمی دونم فیلم "خوب، بد، جلف" پیمان قاسمخانی رو دیدین یا نه، اونجایی که سام درخشانی میگه من یه فیلم دیدم رییس جهمور خودش جاسوس بود بعد پژمان میگه آخه بمب اتم که خود دست رییس جمهوره حالا حکایت اون سه نفره که میگن 650 هزار سکه رو خریداری کردن و اقتصاد رو دچار حباب کردن. بله برای همینه فوتبال حتا با باختش میشه دلیل بیرون اومدن مون به خیابون .


کلام جان از دکتر علیرضا شیری

drshiri@

زندانی بدون دیوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.
زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می شد. از هیچیک از تکنیک های متداول شکنجه استفاده نمی شد. اما...  بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.
زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمی کردند‏ و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
 ‏در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.
هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.

"محمدرضا شعبانعلی"


پ.ن: هیچوقت اجازه ندید کسی با خبر های بد افسرده تون کنه