سه روز است دفتر قرمزم را باز می کنم اما دریغ از کلمات، نمی آیند که نمی آیند که نمی آیند. باید ترانه ای بنویسم اما کلمات جفت و جور نمی شوند برای ردیف و قافیه و وزن و احساس. دارم میلاد درخشانی گوش می دهم و از خیام می خواند و به خودم می گویم مگر خیام و شاعران به نام آن زمان تحصیلات دانشگاهی داشتند که به این زیبایی کلمات را کنار هم گذاشته اند و آتشی به جان عشاق انداخته اند؟ نمی دانم اما هر چه هست می دانم آنقدر کلمات را مقدس می دانستند که هر طوری که دلشان می خواست استفاده ی شان نمی کردند.
تقدس کلمات، تقدس کلام، تقدس زمان و ... برای ما امروزی ها کم معنا دارد یا اصلا معنا و کاربرد ندارد فقط و فقط گفتن است گفتن بی تامل و بی تعمق و بی تعقل ...
پ.ن.1: دوستان تهرانی اگه به سبک موسیقی میلاد درخشانی علاقه دارید ایشون 8 اردیبهشت تو تالار وحدت ساعت 9/30 شب کنسرت داره. بلیطهای محدوی ازش مونده. اگر رفتید جای من شهرستانی رو هم خالی کنید.
پ.ن.2: تا قبل از مرحوم شدن تلگرام به کانال بنده هم سری بزنید. ممنون
* یکی از فانتزی هام اینه (این جمله ی لوس چقدر مُد بود همین یکی دوسال پیش )برم اصفهان زیر سی وسه پل تا نفس دارم "تا بهار دلنشین" استاد بنان رو بخونم.اونقدر بخونم تا صدام بگیره. اصلن هم ربط این آهنگ و سی و سه پل رو نمی دونم چیه ولی حس عجیب غریبی به این پل و این آهنگ دارم.
** زندگی ما ایرانی ها شبیه یه تراژدی خنده داره. سعید مرتضوی حتا تا یکسال پیش به جز روح الامینی کسی اسمش رو نمی تونست به زبون بیاره این روزا شده هشتک و کاریکاتور بزرگمهر حسین پور و مثل دهه ی نود امریکا عکساش رو در و دیوار شهر به عنوان فراری خوردن. آره تراژدی ش اونجاست که می بینیم و می شنویم و احساس می کنیم اما نمی تونیم کاری کنیم و خنده داره ش اونجاش که دایره ی زندگی آدمها خوب می چرخه و خوب به نقطه ای می رسه که باید برسه. از قدیم گفتن دیر میشه اما دروغ نمیشه.
*** کانال بنده رو هم نگاهی بیندازید تا تلگرام مرحوم نشده البته اگر دوست داشتید. ممنون baranpaieziii@
توی یه گروه عضو شدم که فقط استادم رو میشناختم و داییش رو. 12/5 شب بود که دیدم یکی از همون گروه بهم پیام داده:" شما عکاسید؟من خواهش کردم خودش رو معرفی کنه. گفت میلاد هستم بازم لازمه خودم رو معرفی کنم؟ بهش گفتم من تفریحی عکاسی میکنم و آدرس اینستاگرام عکسامو بهش دادم.بعد گفت میخای کارای منو ببینی؟ گفتم شما هم عکاسی می کنید؟گفت نه موسیقی کارمی کنم و دو تا فیلم از کاراشو فرستاد و گفت شما چه نوع موسیقی دوست دارید؟ چون حوصله ی نوشتن نداشتم گفتم به موسیقی علاقه ندارم و در جواب گفت معلومه ازون سینه سوخته های موسیقی هستین، ازون مدلا که با قهوه و سیگار عیاقن. گفتم اگه روانشناسی تون تموم شد شب شما بخیر. در جواب گفت خیلی عصبانی هستین شب بخیر و در نهایت اینکه بنده بلاکش کردم."
از قدیم رسم بود آدم جایی وارد میشد یه اِهِنی یه اوهونی می کرد و یه یالایی می گفت. این روزِ روز ملت فکر می کنن دیگه نیازی به آداب معاشرت ندارن و سرشون رو میندازن پایین و به حریم دیگران یه لگد می ندازن و مثلن میخان از در دوستی وارد بشن. والا زشته بلا زشته ساعت 12/5 شب این مدل حرف زدن و این مدلی از در دوستی وارد شدن.
کاش یکمی آداب معاشرت رو یاد بگیریم و به حریم دیگران احترام بزاریم که اونجوری احترام خودمون هم حفظ میشه.
پ.ن: خوشحال می شم رد تون رو توی تلگرامم ببینم تا قبل از ف.ل.ت.ر شدن این کانال
baranpaieziii@