داشتم مصاحبه ی رشید کاکاوند رو می خوندم. این مجری خوب رو از برنامه ی صدبرگ می شناسم و وقتی هم آنتن تلویزیون داشتیم ساعت 11 هر شب برنامه ی صدبرگ رو نگاه می کردم و مامان اینا رو گول می زدم یا یه جوری سرشون رو گرم می کردم که جهان گلپنار نبینن (سریال گوزل رو می گم )
خب داشتم می گفتم وقتی مصاحبه شو می خوندم می دیدم چقدر انگیزه داشت از بچگی برای رسیدن به خاسته ها و آرزو هاش و مطمئنن خانواده هم باهاش همسو و همپا نبودن تا به رویاهاش جامه ی عمل بپوشونه مثل خیلی از پدرمادرای دو سه نسل گذشته ما. هر چی هم که امروز شده و بدست آورده با تلاش و سماجت و پشتکار خودش بوده. خاهر زاده برادر زاده های من بهترین کلاس و خوراک و پوشش و تفریح و سرگرمی رو دارن بعد لیوان آب رو از مامانشون میخان با اینکه با فاصله ی کمی ازشون هست. مامان وسایلامو بیار، مامان فلان چیزو رو بده و با تحکم و امر هم اعلام می کنن امروز فلان کار رو می خان حتمن انجام بدن. خب فکر میکنم همه ی این مسایل اول بر میگرده به ارتباط نادرست و توجه ی بیش از حد خانواده ی من به بچه هاشون و بعد هم فداکاری و گذشت بی اندازه شون و اینکه این بچه ها تا خودشون و والدین شون نخان مستقل بار نمیان و بدون اینکه برای زندگی شون برنامه داشته باشن روزگار می گذرونند حالا فرهنگ و تمدن و ارزش آفرینی و باقی مسایل بماند.
در اینکه این بچه ها نسلی بی پروا تر و جسوتر از ما هستند واقعن جای آفرین و تعریف داره. به هر شیوه ای هم شده به خاسته هاشون می رسن و اینکه سر نترسی هم دارن خیلی خوبه و مثل ما دهه شصتی ها نمی مونن یکی بزنه تو سرشون و نونشونو بگیره هم عالیه. بچه های الان ما با اینهمه امکاناتِ جورواجور و با اون هوش سرشارشون اما دارن مکانیکی بزرگ می شن، بی فکر و بی محبت و نافرمان. متاسفانه این بچه ها میخان سریع به همه چی برسن بی اونکه هزینه ای برای موفقیت بپردازند. (امیدوارم این پست به کسی برنخوره، وقتی خاهرزاده برادر زاده هامو می بینم هم جسارتشون رو دوست دارم و هم زور و تحکمشون آزارم میده.)
بعدن نوشت: جالبه که پدر مادرای ما نسل ما رو قبول ندارن، ما نسل بعد از خودمون رو، دهه ی 10 و 20 هم که همنسلی های خودشون رو