امروز از اون روز هایی بود که دلم میخاست سرمو بکوبم به دیوار
سرم خیلی شلوغ بود. اعصابا اول هفته ای همه خورد و خاک شیر
درد بدن داشت منو می کشت.
5 شنبه داشتم تو خونه می دوییدم که یکهو جورابم لیزم داد و از طرف سمت راست دست و پا کلن خوردم زمین. دیشب هم بخاری اتاقم خاموش شد یکدفعه، منم برای اینکه با قاتل خاموش از دنیا نرم، کلن خاموشش کردم و صبح هم هر کاری کردم نتونستم روشنش کنم. تمام بدنم از سرما گرفته بود و وقتی اومدم تو سرویس دیدم همکارم نیومده برای اولین بار از نبودش ناراحت شدم. (من چون وسط می شینم بخاری ماشین تمام بدنم رو گرم می کنه اما دوطرف کلی درزو دالان داره و باد سرد ازش میاد بیرون.
خلاصه امروز هم روزی بود واسه خودش