ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

مشاهدات یک بیننده از یک سریال

حافظه مثل باقی اعضای بدن مون عضو با ارزشیه.خیلی هم با ارزشه، خیلی خیلی با ارزشه (نمی دونم جز عضو به حساب میاد یا اسم دیگه ای سر حافظه و مغز باید گذاشت؟) تاکید من رو کلمه ی با ارزش برای اینه که خدای ناکرده اگه حافظه مون رو از دست بدیم کارمون تمومه. من گاهی اوقات وقتی کاری رو فراموش می کنم (که به ندرت پیش میاد این اتفاق بیفته) یا نت ها رو فراموش می کنم یا آدرسی یادم میره میگم دارم آلزایمر می گیرم و این منو خیلی اذیت می کنه. لازم به ذکر بگم بنده خیلی حواس جمع تشریف دارم و محال ممکنه حادثه ای ، کاری، مسوولیتی، خطایی و ... یادم بره برای همون این فراموشی های کوچیک برام دردناکه.

الغرض اینکه دیروز داشتم یه سریال کره ای (سریال جذابیت شیطانی) می دیدم (لامصب این کره ای ها تو صنعت سریال سازی و موزیک خیلی قوی شدن. اون آهنگ گانگنام استایل یادتونه که رتبه اول یوتیوب رو تو سال  2012 به خودش اختصاص داد) شخصیت پسر فیلم دچار فراموشی شده. هر روز تا 12 شب اتفاقات روز یادش می مونه و فردا روز، اتفاقات روز قبل یادش رفته و برای اینکه اتفاقات مهم یادش بمونه توی یه دفتر یادداشت می کنه. وقتی این سریال رو  می دیدم با خودم فکر کردم خب اونی که در شرایط عادی و نرمال همه چی یادش میره که راحته و مشکلی با این موضوع نداره، اونی که دچار فراموشی هم شده هم خب خیلی چیز ها یادش نمیاد شاید مشکلی با این قضیه نداشته باشه اما مایی که حافظه ی سالمی داریم و بیشتر دستوراتی رو که بهش میدیم به ضرر خودمون تموم می کنیم، آدمای ناشکری هستیم با وجود داشتن چنین ثروت عظیمی داریم به خودمون خیانت می کنیم.

اتفاقاتی که برامون افتاده رو هر بار مرور می کنیم و عصبی تر می شیم، گفتگوهای درونی داریم و انعطاف پذیری مون به نقطه ی صفر می رسه. همه ی اینهایی که دارم می گم اول به خودمه قطعا. (میدونید که نوشتن یه روش مثبت برای داشتن یه حال خوبه. پس من اینجا می نویسم چرکنویس هامو)

خلاصه اینکه این مغز و حافظه و متعلقاتش اونقدر با ارزشه که نباید و نمیشه نادیده ش گرفت. خوراک خوب بهش بدیم، بزاریم تا نفس می کشیم برامون کار کنن. والا

جرات داشته باش

من و نادیا الان تقریبن یکهفته ست داریم این کتاب رو با هم میخونیم. 5 ص 5ص میریم جلو و صبح اول وقت با هم در مورد مطالب کتاب بحث می کنیم. شاید باورتون نشه اما مثل این گروههای مشاوره که خارجی ها دارن منو نادیا هم خیلی از مسایل رو با هم بازگو کردیم و تونستیم در مورد مسایلی که اصلن نمی تونستیم  بیان کنیم، بی خجالت حرف زدیم و کلی انرژی خوب مثبت از هم گرفتیم.
بزارید یه مثالی براتون بزنم. دیروز من خیلی از دست راننده مون عصبی بودم تا جاییکه تا از سرویس پیاده شدم زنگ زدم به رییس اداری مون که این آدم جز اینکه سرویس ما باشه چرا در مورد مسایلی که مربوط بهش نیست دخالت می کنه. ایشون هم قرار شد باهاش امروز صحبت کنه و این حرفا ...
بار ها اتفاقاتی ازین دست افتاد که دندون روی جگر گذاشتم و خودم رو اذیت کردم اما به خودم گفتم بزار مطمئن بشم این رفتارش از روی عمد بوده یا نه اما دیروز که مطمئن شدم رفتاراش عمدیه زدم به سیم آخر. واقعیتش من درجه بندی آدما رو از رو شغل و تحصیلات دوست ندارم یادمه قبلن هم اینجا نوشتم اما اگه یکی رفتار نامناسب  و بی ادب باشه من سعی می کنم باهاش ارتباطی نداشته باشم و این خیلی برام مهمه آدمای دروبرم رفتار درستی داشته باشن وقتی بهشون احترام میزارم. الغرض وقتی با نادیا صحبت کردم در مورد این مسله آرومم کرد و بهم اطمینان داد کار درست رو کردم که گزارش دادم.
شب که داشتم کتاب رو مطالعه می کردم یه صفحه داشت در مورد تردید در مورد نه گفتن. ناتوانی در نه گفتن در مورد مسایلی که بهمون آسیب میزنه اما یه نه مناسب تو زمان مناسب میتونه کمک مون کنه تا هر بار تو دوراهی نمونیم و خودمون رو اذیت نکنیم. نه گفتن تمرین میخاد اونم خیلی زیاد.
خلاصه اینکه فعلن ما هم داریم تمرین می کنیم برای اینکه خودمون رو کمتر اذیت کنیم و اعتماد بنفس مون رو تقویت کنیم تا با هر بادی نلرزیم