چرتکه انداختن تو بعضی چیزا قشنگ نیست
خصوصن تو دوستی
اصلن لازمه چرتکه و ماشین حساب و انواع و اقسام وسیله ی حساب کردن رو تو دوستی نیست و نابود کنیم
تا دوستی هامون نیست و نابود نشه.
به قول فریدون مشیری که چی خوب گفت:
دل من دیر زمانی است که می پندارد :
« دوستی » نیز گلی است ؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته-
بیازارد !
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی ست ...
مرداد آتشین خوشحالم که امروز تموم میشی. لطفن سال دیگه با ملایمت بیشتری بیا ...
منبع عکس: اینجا
هر هزار سال یک بار فرشته ها قالی جهان را در هفت آسمان می تکانند
تا گرد و خاک هزار ساله اش بریزد و هر بار با خود می گویند:
این نیست قالی که انسان قرار بود ببافد
این فرش فاجعه است...
با زمینه سرخ خون ...
و حاشیه های کبود معصیت ...
با طرح های گناه و نقش بر جسته های ستم ...
فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند
و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.
رنگ در رنگ ... گره در گره ... نقش در نقش ...
قالی بزرگی است زندگی...
که تو می بافی و من می بافم و او می بافد
همه بافنده ایم
می بافیم و نقش می زنیم
می بافیم و رج به رج بالا می بریم
می بافیم و می گستریم
دار این جهان را خدا به پا کرد.
و خدا بود که فرمود: ببافید و آدم نخستین گره را بر پود زندگی زد.
هر که آمد گره ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت.
چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد
آمیزه ای از زیبا و نا زیبا...
سایه روشنی از گناه و صواب...
گره تو هم بر این قالی خواهد ماند
طرح و نقشت نیز...
وهزارها سال بعدآدمیان برفرشی خواهند زیست که گوشه ای ازآن را تو بافته ای
کاش گوشه را که سهم توست، زیبا تر ببافی...
"عرفان نظر آهاری"