ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

کمی توقف لازمه گاهی


اگر همه از جا خبر از جنگ و فقر و بدبختی می شنوید و تاسف می خورید اما ناراحتید که نمی تونید برای اوضاع بهتر کاری بکنید

اگر حال جسمی و روحی تون اصلن خوب نیست

اگر زندگی براتون سخت و طاقت فرسا شده

اگر خسته اید و اجبارن دارید کار می کنید

اگر کسی ناراحتتون کرده

اگر و اگر و اگر ...

انرژی های مثبت خودتون رو به خود و دوستان و دنیا ارزانی کنید تا آرامش پیدا کنید.

بعد یه زنگ به یه دوست خوب بزنید و باهاش صحبت کنید از روز های خوب و خاطرات دوست داشتنی.

روزتون قطعن عوض میشه. من این کار رو انجام دادم الان هم کلی شادم اگر چه نمی تونم فقر و از بین ببرم، جنگ رو پایان بدم، بی اخلاقی ها رو کم کنم و ... اما می دونم وقتی می تونم خودم رو عوض کنم و دوست داشته باشم حتمن آدمهای بهتر، روزهای زیباتر، موقعیتهای استثنایی و ... به سراغم میاد. اونوقته که اگر من شاد و سالم و غنی باشم به دیگران هم می تونم کمک کنم.

زندگی مثل یک بومرنگه. اگر پرتابش کنی به طرفت برمی گرده چه هوشیارانه و چه ناشیانه باشه این پرتاب شدن، باز هم به طرفت بر می گرده. پس دقت کنیم چطور پرتابش کنیم.

روزتون قشنگ


برای یادآوری به خودم


سه مورد از منفی ترین خصیصه های خود را روی یک کارت یادداشت کن.

در یک دوره ثابت به این فهرست رجوع کن و از هر توانی که داری برای اصلاح دریغ نکن.




برگرفته از کتاب:

چک بوک (200 روش تنظیم زندگی)

نویسنده: برت نیکولاس- پل لاوری

مترجم: خسرو صادق نژاد

اندازه: جیبی


-------------------------------------------------


توصیه ی فراوان دارم برای خاندن این پست محمد رضا شعبانعلی


حسرتهای تلخ

بعضی تلخی ها حالت رو خراب می کنه مزه ش رو زبونت می مونه مثل ته خیار که خیلی تلخه یا داروهای چرک خشک کن که وقتی میندازی تو حلقت تلخیش گند می زنه به همه وجودت ولی میشه با یه چیز شیرین اثر این تلخی ها رو از بین برد، در عرض چند ثانیه. بهمین سادگی ...
اما اثر بعضی از تلخی ها با هیچ چیز از بین نمیره. با هیچ چیز ...

دیروز هفتمین روز درگذشت عمه بود. خیلیها بودند. کسانی که شاید سالها ندیده بودمشان. برای مراسم آمده بودند و به فرزندان عمه تسلیت می گفتند تا بتوانند مرهمی باشند بر گرمای داغ دلشان.

شاید زمان بگذرد تا این گرما فروکش کند اما تلخیش که از بین نمی رود.

کاش یادمان باشد دورهم بودنها، مهربانی کردن ، یار هم بودن را از یاد نبریم که اگر مرگ آمد بعضی از حسرتها را روی دلمان نگذارد.

کاش هیچگاه تلخی ها ی زندگی حسرت زده مان نکند.

کاش ...