دیروز هوا محشر بود. گفتم از یکشنبه دیگه هوا سرد میشه پس امروز رو برم پیاده روی. بعد از کار یکساعت رفتم پیاده روی. اومدم خونه دیدم خونه زیرو رویه برای خونه تکونی. سرم گیج میرفت احساس می کردم هر آن میخورم زمین اما با اون حال با خواهرم کل خونه رو تمیز کردیم. امروز که اومدم سر کار تمام بدنم درد میکنه دارم می میرم اما ارزشش رو داشت خونه رو تمیز دیدم. نزدیک سه هفته بودفرش نداشتیم بخاطر همین من دوبار مریض شدم از بس خونه سرد بود. منم عادت دارم فیلم رو روی زمین نگاه می کنم کنار بخاری پامو دراز می کنم. خیالم راحت شد امروز میرم خونه و تمیزه و می تونم به کار های عقب مانده خودم برسم.
شرکت یه سری وسیله بعنوان بن خوراک بهمون داده من اینقدر نبردم خونه موند انبار شد حالا امروز کلی وسیله دارم باید ببرم با خودم. اصلن هم دوست ندارم راننده مون برام بیاره دم در خونه مون. از بس ازش بدم میاد اینقدر بی تربیته که جواب سلام آدم رو نمیده. اگه محل کارم دور نبود آژانس می گرفتم ولی چون دوره باید کلی کرایه آژانس بدم. امروز مجبوری باید تحملش کنم .ایشششششش
جمعه فیلم بدون تاریخ بدون امضا رو دیدم. من بازی امیر آقایی رو خیلی دوست دارم برای همون این فیلم رو دیدم. خیلی خیلی فیلم تلخی بود. چقدر داستان این فیلم واقعی بود اما پایان فیلم دکتر نریمان خیلی بهتر می تونست به خونواده امیر کمک کنه تا فقیر تر زندگی نکنند. این رفتار دکتر نریمان توجیهی خوبی برای زیر سوال بردن خودش و اعتبارش و بالابردن پدر امیر پیش مادرش نداشت بنظرم. نمی دونم که مرد ها چی دنیایی دارن همونطور که اونها از دنیای ما سر در نمیارن. والا
خدا به این خانومهای خونه دار قوت بده، دایم در حال شستن و پختن و تمیزکاری و ... هستن. بازم انرژی دارن. برای همینه میگن زنها با یک دست گهواره را تکان می دهند با یک دست دنیا را...
این روز های شلوغ پلوغ اسفند همه به نوعی درگیرند و دارن خودشون رو برای عید آماده می کنن. جدای این همه خبر اختلاس و دزدی و مال ملت خوری (که ایشالا سرطان بشه برای اونهایی که حق الناس می خورن) این حجم از امیدواری (برای خرید) قابل تحسینه.
دیروز وقتی خبر اختلاس رو خوندم به اون شب فکر کردم که وقتی داشتم چیبس و پنیر می خوردم چقدر دلم گرفت ازینکه تو یه گوشه ای از این مملکت بچه هایی هستن با شکم گرسنه خوابیدن. عذاب وجدان و این صحبتا نبود نه دلم میخواد توی این مملکت پولدار (که نرخ اختلاس به یورو شده و نرگس کلباسی داره باپول ملت سرپل ذهاب رو راست و ریست می کنه و خیریه مهرآفرین با کمکهای مردمی دم عیدی برای بچه های بی بضاعت شیرخشک تهیه می کنه و...) مردمم خوشحال باشن تو مناسبتها و دست کسی خالی نباشه.
نمی دونم یه روز خوب میاد؟؟؟؟؟؟
خیلی دوست داشتم با بچه های کوهنوردی برم جمعه درختکاری اما چون وضعیت جسمی درستی نداشتم نتونستم ثبت نام کنم البته خیلی هم غصه خوردم. دوست داشتم آخرین گردش سال 97 رو با درختکاری تجربه کنم. خب ازونجا که بخت با بنده سالی یکبار یار میشه بارندگی شد و برنامه کنسل شد و بسی خوشحال شدم ازین اتفاق.
بارون اونقدر شدید بود امروز البته هنوز هم داره می باره و منو یاد صدسال تنهایی مارکز میندازه که چهارسال و چند ماه بارون می بارید. حرف از مارکز شد انگاری نتفلیکس میخواد از روی صدسال تنهایی سریال بسازه و برای اولین بار خانواده ش موافقت کردن. باید منتظر موند و دید چه سریالی از آب در میاد با اونهمه شخصیتهای عجیب و داستان عجیب تر مارکز...
پنجشنبه اینقدر اتاقم شلوغ شد که توی این شلوغی مدیرم اومد گفت فلش رو بده بهش گفتم الان اسکن می کنم میارم که بزرگترین سوتی سال م رو انجام دادم که همانا درایو اطلاعات مربوط به شرکت رو فرمت کردم.فقط تا نیمساعت منگ و گیج بودم. حالا قراره هاردم رو ببرن یه خاکی بریزن سرش تا اطلاعات رو بازیابی کنن. خداییش خیلی سوتی بزرگی بود. من هنوز تو شوکم
هنوز داره بارون میاد
شادمهر گوش میدم
گرسنه م شده اما دلم چایی میخاد با یه مشت تخمه :)))
قد وقواره آدمى به اندازه محیطی می شود که در آن رشد می کند!
راه های نرفته بروید...
کارای نکرده بکنید...
آوازهاى نخوانده بخوانید...
جاهای ندیده ببینید...
توى یک برکه...
نه ... نمانید...
#منیرو_روانی_پور