ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

ویترینهای فرهنگی

این پدر مادرا هستن (خصوصن مادرا) از بچگی لقمه می چپونن تو دهن بچه شون حتا تو باقی کار هاشون هم اون حس استقلال رو نمی زارن تجربه کنن وابسته شون می کنن ناخواسته (خصوصن پسراشون رو) وقتی بچه شون بزرگ شد توی تصمیم گیری مهم شون هم احساس گناه میدن به بچه شون و یه جمله ی تاریخی دارن (خصوصن مادرا) که خودت باید بچه دار بشی بعد میفهمی ما چی میگیم.

آخه پدر من مادر من نمی گم بچه تو ول کن میگم بزار تجربه کنه یه سری کار ها رو یه سری آدمها رو  یه سری اتفاقات رو. بعد این آدم بی تجربه وسط زندگیش میخاد شیرجه بزنه تو خیلی از کار ها و روابط که نتیجه ش میشه گند زدن به خودش و زندگیش. چرا بیخود وابسته ش می کنی که بعد بهش احساس گناه بدی که ما برات هر کاری کردیم تو هم باید به حرف ما گوش بدی تا عاقبت بخیر بشی.

این حرفا مال نسل پدر مادرای ماست اما من دیدم پدر مادرای متولد دهه 50 و 60 رو که یه کارایی می کنن شاخ آدم در میاد. نکنید تو رو خدا. نزارید بچه ها تون کسری و نداشته های زندگی شما رو زندگی کنن.

حالا من چرا اینو نوشتم؟ دیروز یه سری عکس دیدم توی یه کافه که برنامه کتابخانی بود. پدر شوهر مادر شوهر سابق دوست سابقم رو دیدم توی اون عکس. این دو نفر دختر و پسر شون رو اونقدر بد بار آوردن که روی زندگی متاهلی شون نافرم تاثیر گذاشت. پسرشون (که باشه شوهر سابق دوست سابقم) توی سن سی و چند سالگی توانایی کار و کاسبی نداشت و جالب اینکه بشدت هم از طرف مادر و پدرش حمایت میشد. در عوض دخترشون دست به هر کاری میزد تا چرخ زندگیش بچرخه با اون شوهر الدنگی که کرده بود برای اینکه مامان باباش سرکوفت این شوهر کردنش رو به سرش نزنن.

آخر سر هم دوست سابقم طلاق میگیره از پسرشون اون هم میره ور دل مامان باباش. دخترشون هم با قالتاق بازی خودش و شوهرش پول ملت رو بالا میکشن و میرن فرار مغز ها میشن ترکیه تا برن یه کشور دیگه.

حالا شما فکر کن این پدر مادر که فرهنگی (هر دو تا معلم بازنشسته) کتابخون بچه هاشون شدن این دیگه باقی باقات رو خدا به خیر کنه.


پی نوشت خیلی خیلی خیلی مهم: آدمها هیچوقت شبیه هم نیستند. زندگی آدمهای مختلف داره راههای مختلف داره رسم های مختلف داره. اگه گفتم فرهنگی منظورم این نبود که از تو خانواده بیسواد دزد تحویل جامعه داده میشه بلکه کارکرد درست خانواده رو بچه منظورم بود. جامعه که اینقدر بد کارکرد هست روی بچه های ما ( همه مون داریم می بینیم این روزا) حداقل ما هم آستینی بالا بزنیم و کمی آگاهانه تر زندگی کنیم...

قدر آدمای خوب رو بدونیم

یه همکار دارم همیشه میگفت مدیرمون (مدیرعامل شرکت) رو نمیبخشه، اشک منو در آورد بدجوری اما نمی گفت برای چی.

دیروز یکی دیگه از همکاران که میشه رفیق صمیمی همکار اولی اومده بود اتاقم. کلی حرف زدیم و ازینکه با اینهمه کاری که تو شرکت انجام میده اما هنوز بهش سمت ندادن حرف زد و آخر سر برگشت گفت همکار اولی یه حرفی زده بهش خیلی ناراحتش کرده و بعد برام تعریف کرد که چی گفته و اضافه کرد که چرا مدیر اشکش رو در آورده بود چند سال پیش چون موضوع سر عجول بودن همکار اولی بوده (خب ازینکه آدما من رو امین میدونن خیلی خوشحالم و اینکه حرف کسی رو هیچوقت برای کسی خبر نمیبرم خوشحال ترم. مطمئنن همکارم هم ازین جهت این افشاگری ها رو انجام داده )

اینا رو نوشتم که بگم هر آدمی یه ظرفیتی داره. وقتی به چشم دوست همسر پارتنر خواهر برادر به آدمای مورد اعتمادمون نگاه می کنیم و انتظار داریم سرویس بیخود بدن بهمون اما صداش در نیاد نافرمه چون بعد یه مدت چون پله پله بی احترامی شده جایی طرف مقابل جوش میاره و آمپرش میزنه بالا. هر چند بگما دو طرفه است روابط. اینکه من اجازه بدم هر کی چطور باهام رفتار کنه و اینکه طرف مقابل چه شخصیتی داشته باشه که باهام معاشرت میکنه.

خلاصه اینکه اگه آدمی تو زندگی تون هست که همه جوره امین و معتمد و دوست داشتنیه اذیتش نکنید و فکر نکنید اگه همراهتونه و همیشه کمک حاله مجوز دارید بهش بی احترامی کنید و بعد با یه عذرخواهی سر و ته رو هم بیارین. نکنید این کارو چون این روزا ازین غنیمتها کم گیر میاد. وسلام...


پی نوشت مهم: دیگه نمی گم تو کانالم عضو بشید. بعد از نشر این پست برم بیینم چند نفرتون عضو شدید تو کانال baranpaieziii@

راستی تو کانال پست های متفاوت از وبلاگ میزارم

آیا از کار کردن خسته اید؟پس استعفا داده شاید نفر بعدی به جایتان عاقبت به خیر شود.

تَرکَمه می دونید چیه؟ نه نمی دونید چیه دیگه. تَرکَمه در زبان گیلکی به آدمی گفته میشه حرف رو میشنوه ولی خودشو میزنه به نفهمی.

این آقای خدماتی ما هر وقت بهش حرفی میزنی میگه چشم بعد میره حاجی حاجی مکه تا پیداش کنی. بعضی اوقات اینقدر اعصابمو خورد می کنه که آمپراتم (اصلن چنین کلمه ای داریم یا نه؟نمی دونم که) میزنه بالا و باهاش دعوا میگیرم. حالا شما فکر کن یه روز پریودی اعصاب مصاب هم نداری و میاد اتاقت رو تمیز کنه همه چی رو میکوبه به هم. چند بار از دهنم در اومد بهش بگم چرا اینقدر با وسایلا کشتی می گیری اَکَش اوکَشِتو کن برو دیگه (باز هم در زبان گیلکی اَکَش اوکَش میشه سرسری کار کردن شلخته تمیز کردن) ولی بر خشم خود چیره گشته و رفتم تو محوطه شرکت یکم زیر آفتاب موندم تا کارش تموم شه از اتاقم بیاد بیرون.

وارد جزییات کار کردن توی یه شرکت خوب نمی شم که برای همین آقا حقوق به موقع و مزایا داره اما خداییش بعضی ها لیاقت کار کردن تو جایی رو هستن ندارن. کارمون رو دوست نداریم ازش بیاییم بیرون شاید نفر بعدی این کار رو دوست داشت و توش موفق شد اگه شغلی داریم که ازش امرار معاش می کنیم و پول در میاریم دوسش داشته باشیم و توی این بلبشو قدرش رو بدونیم. وسلام.


#موسیقی خوب گوش دهیم

#آدینه

#چارتار

#بشوره ببره. والا :))