ما تو راهروی شرکتمون یه محوطه ی کوچیک داریم که کلی کاکتوس توش کاشته شده و اتفاقن جلوی ورودی اتاقم هست. هر روز صبح حتمن باید برم نوازششون کنم و حالشونو بپرسم. یکی ازین کاکتوسا اونقده بزرگ شده که داره سر به فلک میکشه. وقتی داشتم ورندازش می کردم دیدم دچار رشد بی رویه از قسمت انتهایی شده همچنان به کند وکاوم ادامه دادم که دیدم نه بابا این آخوندکِ که بهش آویزون شده. هر وقت آخوندک می بینم یاد یکی از دوستان بهمراه خانواده ش توی ماسال می افتم. اصلن این خانواده خود خودِ زندگی بودن، اصلِ اصل.
دیروز به یکی از همکارام گفتم: تو از سر اجبار میایی سرکار یا بخاطر مستقل نبودن؟ فکر کنم بهش برخورد آخه جواب مسیجامو دیگه نداد. واقعیتش اینه که این همکارمون با رشته ی تحصیلی خوب و مدرک خوب تری که داره میتونه توی شرکتای دیگه کار کنه و خیلی بهتر ازینه که بمون جایی که باباش سهامداره و بهش بی احترامی هم بشه. خب من به باباش و تعلقاتش کاری ندارم اما خداییش آدم جایی که شخصیتش رو خرد کنن و بهش بی احترامی بشه می مونه مگه؟ فکر کنم فقط این از کسی بر میاد که به خودش متکی نیست و آزادی فکر و عمل نداره. حالا امیدوارم این همکارم منو امروز دیدم برام لوچان( چشم غره) نزنه
حالا اگه به من بگه توی که جای من نیستی اینطوری فضولی میکنی، بهش می گم اتفاقن من جاش بودم و کارمو خیلی دوست داشتمو و بهم بی احترامی هم شد و کلی حرف هم خوردم اما با نهایت احترام کلید رو براشون گذاشتم و هر وقت هم زنگ زدن محلشون نزاشتم. بهمین سادگی. گاهی اوقات باید موند و شرایط رو به نفع خودمون عوض کنیم اما گاهی اوقات موقعیت آدم نه تنها عوض نمیشه بلکه شخصیت آدم هم زیر سوال میره. بهمین راحتی...
از بانک ملت2 میلیون وام گرفتم البته غلط کردم. ضامنش هم شوهر خاله مِ که ای کاش نبود. البته از سر اجبار بهش رو انداختم بازم البته من نه خاهرم. موقع پرداخت قسطش که میشه این 4 ستون بدنم می لرزه. حالا اینهمه قسط واریز کردم بازم یک و خورده ایش مونده. جالب اینه یه بار دو تا از قسطاش عقب افتاده بودبانک ذلیل مرده نامه میزنه به ضامن که شوهر خاله م باشه. خاله هم زنگ پشت زنگ انگاری من دارم از مرز فرار می کنم منم سرم اینجا شلوغ وقت نداشتم جواب تلفن کسی رو بدم. اینقده اون روز به خودم و بانک کلن هر کی دستم رسید فحش دادم و بد و بیراه گفتم که خسته شدم. بعدش به خاله هم زنگ زدم که خاله یه بار نترسیا من از مرز فرار نمی کنم همونطوری که بابای من براتون 10 میلیون ضمانت کرد و شما خونه تو ساختی و از مرز مملکت خارج نشدی. برای من خیلی سنگینه که منت کسی روی سرم باشه خصوصن اونایی که به مفتی هم نمی ارزن نه خودشون و نه منتشون.