رفتیم منزل آقای برادر برای دور همی خانوادگی. یه تکه کاغذ از لای وسایلای برادر زادم نظر خاهرم رو جلب میکنه. برش میداره و مشغول خوندن میشه. گویا رُهام (آقای برادر زاده) و دوستش سر کلاس نامه نگاری کردن باهم. کاغذ رو گرفتم و شروع کردم به خوندن. انگاری یکی بهم نهیب زده باشه زمانت داره میگذره اینم نشونش که این بچه فسقلی الان برای خودش آقایی شده 9 سالشه که میتونه بنویسه و بخونه.
ادامه مطلب ...