قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
کلاس پنجم بودم و بعد از یک افت و خیز در کلاس چهارم که اتفاق ناگواری مسبب آن بود، با اشتیاق بیشتری درس می خاندم که دلیلش وجود خانوم الدرمی بود. خانوم الدرمی اولین سالی بود که در دبستان ما تدریس می کرد و با وجود اینکه هیچکداممان را نمی شناخت از بدو ورودش خیلی زود دانش آموزان با او ارتباط دوستانه ای برقرار کردند. خانوم الدرمی در همه ی کار ها، بچه های کلاس را شریک و به صورت گروهی به هر کدام، مسوولیتی را محول می کرد.
زنگهای ورزش، قرآن، نقاشی و ریاضی و ... را با عشق با بچه ها می گذراند و خودش هم به بهترین وجه در آن شریک می شد و همپای ما میدوید، می کشید، تلاوت می کرد و می آموخت. یک حس مشترک در بین همه ی ما 40 نفر که تنگ هم و سه نفره بر روی نیمکتهای ما می نشستیم، به وجود آورده بود و مهربانی را با همه ی وجودش با ما به اشتراک می گذاشت بدون آنکه تبعیضی قایل شود. رفتار هایش به شدت در تک تک ما تاثیرگذار بود و خوب میدانستیم برای با هم بودن، باید یکدیگر را قبول کنیم و به هم احترام بگذاریم و در کنار هم به موفقیت برسیم.
بعد از مدتها که مبصر بودن نوبتی بود، اینار قرعه به نام من افتاد و شدم مبصر کلاس. بچه ها آنقدر همکاری داشتند که اصلن نیازی نبود تا پای تخته بیاستم و بدترین و عالی ترین بنویسم. خیلی وقتها خودشان داوطلب می شدند و از دفتر گچ می آوردند، به موقع وارد کلاس می شدند و در صف منظم می ایستادند. انتهای سال بود و کم کم برای امتحانات نهایی آماده می شدیم. خانوم الدرمی بعد از توصیه در مورد درسهایی که از کل کشور طرح می شود، نکاتی را عنوان کرد و در آخر از من خاست که به پای تخته بروم. گفت که از زحمات من بعنوان مبصر از طرف خودش و همکلاسیها تشکر می کند و برایم آروزی موفقیت در زندگی را دارد و امیدوار ست به مدارج بالای درسی برسم. بعد از راحله، همکلاسیم خاهش کرد که آن کادو ها را بیاورد.
من که از دیدن آنهمه هدیه که بچه ها با پول توجیبی هایشان برای من خریده بودند، شُک شده بودم و اصلن نتوانستم حرفی بزنم و بغض کردم از اینهمه مهربانی دوستانم و معلم نازنینم. یک دختر 11 ساله با وجود اتفاقات ریز و درشتی که برایش در سال قبل افتاده بود، از کسانی عشق و مهربانی را دریافت می کرد که سال گذشته با اینکه همکلاسیشان بودم، مرا نادیده می گرفتند و دوستان خودشان را داشتند. خانوم الدرمی بمن یاد داد که آدم ارزشمندی هستم و می توانم در زندگی پیشرفت کنم حتا اگر محدودیتهایی وجود داشته باشد. او بمن آموخت با مهربانی و دوست داشتن آدمهاست که می توان خوشبخت و شاد بود، می توان پیروز بازی زندگی شد اگر که تلاش کرد و پشتکار داشت.
آن سال کلاس ما در مدرسه و منطقه نمونه شد و خانوم الدرمی هم معلم نمونه کلاس پنجمی ها از طرف آموزش و پرورش لقب گرفت و بچه های کلاس چهارمی از قبل مادرانشان را آورده بودن مدرسه تا با مدیر صحبت کنند که سال آینده دانش آموز خانوم الدرمی باشند.
معلم مهربان ما حتا تا روز های آخر هم ما را تنها نگذاشت و در بیرون از مدرسه می نشست و مشکلات درسی بچه ها را رفع می کرد. این زن بزرگ نه تنها به همه ی ما علم آموخت بلکه مهر و دوستی و صداقت و گذشت و درس زندگی را برایمان دیکته کرد و خط به خطش را با قلبی مملو از عشق هجی کرد.
خانوم الدرمی ممنونم از شما که در روز های کودکیم همچون مادری مهربان، مرا در آغوشت کشیدی و با خنده هایت بمن یاد دادی که من هم می توانم خوب باشم و خوب زندگی کنم. هر کجا هستی خوب و خوش باش که درسهایت، راهم را روشن و قلبم را مملو از عشق و وجودم را سرشار از تلاش کرد.
می بوسم دست کسانی را که در زندگی معلمم بودند و با وجودشان، بزرگترین درسها را به من آموختند.
** لینک ویژه