مجری از بازیگر معروف سینمای سالهای دور ایران پرسید:
چه خاطره ی تلخی از دوران بازیگری دارید؟
بازیگر حتا بدون ثانیه ای مکث با شرح و تفسیر خاطره رو تعریف کرد.
و دوباره مجری ازش پرسید:
چه خاطره ی خوبی از دنیای هنر دارید؟
بازیگر چند دقیقه ای سکوت کرد، هر چه به ذهنش فشار آورد نتونست خاطره ای خوب رو در فعالیت هنری ش به یاد بیاره و حتا مجری هم به کمکش اومد و گفت: حتمن تمام مدتی که کار هنری میکرده براش خاطره بوده اما بازیگر باز هم نتونست جوابی در مورد خاطرات خوبش در دوران هنری به مجری بده و همون حرف مجری رو تکرار کرد. بازیگر قدیمی سینما با اینکه پا به سن گذاشته بود اما حافظه ی خوبی در یادآوری خاطره ی تلخش از دنیای هنر داشت تا جاییکه تونست اون رو تمام و بدون حاشیه و با تفسیر کامل بیان کنه.
واقعن چند نفر از ما هست که وقتی این پرسش ازش بشه -نقل خاطره ی خوب زندگی- خیلی تند و سریع جواب بده و با آب و تاب تعریفش کنه؟
راننده آژانس می گفت:
یک روز سر پلیس راه ... آقای مامور راهنمایی رانندگی ایست داد. اومد کنار ماشین و خیلی محترمانه از من خاست مدارک ماشین و گواهی نامه م رو بهش نشون بدم. وقتی داشت مدارک رو پس می داد باز هم محترمانه گفت: ببخشید اگر معطل تون کردم، انجام وظیفه بود و مامور و معضور بودم و کلی بابت تاخیر چند دقیقه ای از من عذر خاهی کرد.
راننده آژانس می گفت: هنوز تصویر رفتار محترمانه مامور نیروی انتظامی در ذهنم به نیکی نقش بسته. با اینکه جوان بود، بسیار مودبانه برخورد کرد و من خرسندم ازینکه هنوز هم چنین آدمهایی وجود دارند.
درد داره وقتی می بینی همه چی توی این مملکت سهمینه بندی شده و مثل سبد کالا بهت عرضه میشه. این روز ها مهر و محبت کالای گرانی شده.
شاید بشه گفت:
این روز ها همه از خودشون خشم و کینه و عصبانیت بروز میدن. شما چطور؟
پوشه ی آهنگهایمان را مرتب می کردیم این آهنگ را یافتیم که با حال و هوای این روزگارمان عجیب سازگاربود، وطنی ِ وطنی. بعد پشت بندش، یادِ یک خاطره افتادیم که لامصب آن هم خیلی هوایی مان کرد...