دیروز آسمان اینقدر زیبا بود و دل انگیز که از نگاهش سیر نمی شدم. به آسمون گفتم خوش به حالت که خورشید خانوم مهربون رو در دل خودت داری و کلی با هم رفیقین. اونجا نه از دعوا و جنگ خبریه و نه از سیاست و اقتصاد و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه. خورشید خانومت اونقدر مهربونه که بر همه یکسان می تابه چون می دونه طبیعتشه. کاش منم لحظه ای می تونستم کنار تون باشم بدون هیچ دلیلی و بهانه ای.
اصلن نگاه کردن به آسمان این روز ها شده سرگرمی من. چقدر دیروز دوست داشتم ماشین کنار خیابون پنچر بشه تا بتونم از آسمون عکس بگیرم اما نشد. این عکس رو هم اوایل پاییز گرفتم.
حس خوبیه همکار هایی که حس غرور وجوشون رو گرفته بهت بگن: ممنون از پیگیریت تو کار ها. تو خیلی سیستماتیک عمل می کنی و کلی تعریفت رو پیش دیگری کنن. حس خوبی گرفتم ازین تعریف.
وقتی تصمیم می گیرم خیالت را از خیالم بیرون کنم
شتابان می آیی و دوباره هواییم می کنی.
زمانش را نمی دانم کی دل به دریا می زنی
اما من آماده ام تا رفیق راهت شوم.