امروز یه مطلب خوندم در مورد توهین دیگران به آدم
البته من هم کمی روش اضافه می کنم و می نویسم.
اگه کسی بهتون توهین کرد
یا بزنین تو دهنش
یا کم نیارید و جواب توهیناشو بدید
و یا اینکه سکوت کنید و بزنید خودتونو به اون راه که طرف یا داره چینی صحبت می کنه یا آلمانی یا فرانسه یا روسی و یا هر زبان دیگه ای که کلن چیزی ازش سر در نمی یارید.
همه ی راهها جواب میده اما سکوت طرف مقابل رو به مرز جنون می رسونه.
با سکوتتون به طرف می فهمونید براتون حضورش،حرفاش مهم نیست. گاهی اوقات لازمه عده ای از زندگی مون بزن بیرون خصوصن این روز ها که وقت کمد تکونی و قفسه تکونی و خونه تکونی هست،خیلی خوبه حافظه تکونی کنیم و ببینیم اونایی که نه تنها باعث رشدمون نمی شن بلکه آزارمون هم میدن از ذهن و قلب و زندگی مون بندازیم بیرون و یه زندگی جدید با ادمای جدید و اتفاقات جدید آغاز کنیم.
گاهی اوقات سخته اما ارزشش رو داره.
بعضی آدمها فقط آدم هستند نه کمتر و نه بیشتر
اگر کمتر از چیز هایی که هستند، نگاهشان کنی آنها را شکسته ای
اگر بشتر از آن حسابشان کنی، آنها تو را می شکنند.
بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه!!!
"محمدرضا شعبانعلی"
امروز مرخصی گرفتم برم یکم برای خودم خرید کنم و
توی هوای آفتابی گشت بزنم.
بیدار که شدم لباس حاضر کردم برم بیرون
هی کانالا رو بالا و پایین کردم ،سر چرخوندم دیدم ساعت شده
دوازه و نیم.
منصرف شدم گفتم سه به بعد می رم بیرون.
مشغول درست کردن ناهار شدم.
بعد از ناهار هم خونه رو مرتب کردم،بعد چرتم گرفت.
یه چرت یه ربعه زدم.
بیدار که شدم داشتم آماده میشدم برم بیرون که عمه م اومد خونه مون.منم به خودم گفتم الان برم بیرون ناراحت میشه چون بعد مدتها اومده خونه مون. اینقدر نشست که هوا تاریک شد. بازم منصرف شدم برم بیرون.
مشغول فیلم دیدن بودم که مامانم گفت میری نون بگیری?
هیچی دیگه مطمئن شدم مدیرم راضی نبود دیروز بهم مرخصی بده.
و اینگونه بود که مرخصی در جوار خانواده و به کار خانه ختم شد.