رفتم سوار تاکسی بشم صندلی جلو یه خانم چاق چادری نشسته بود (اگه گفتم چاق چادری مسخره نکردم خواستم وضعیت رو شرح بدم) و عقب یه خانوم و یه آقا پسر بیرون تاکسی منتظر بود تا نفر چهارم سوار بشه. من که اومدم سوار بشم خانوم چادریه برگشت به جوونک لاغر گفت آقا بیا جلو بشین من عقب می شینم. ایشون مثلن برای راحتی ما خانومها تلپی اومد عقب و با اون وضعیت عرق کرده ش خودشو باز کرد و نشست. حالا من هی خودمو جمع می کنم که نخوره به من پای این بیشتر باز میشه و میخوره بِهِم و منم ازینکه کسی بهم بچسبه تنفر دارم. حالا ایشون فکر کردن از گناه جلوگیری می کنن اگه اون آقا پسر بشینه کنارم و خودش جفت پا اومد تا انسان برگزیده ای روی زمین باشه. خیلی هم ممنون از ایشون اما یه نکته ی خیلی مهم اینکه:
برای اینکه بخواییم شهروند خوبی برای جامعه مون باشیم سعی کنیم حتی الامکان تو کاری که به ما ضرر نمی زنه دخالت و فضولی نکنیم. وسلام