ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

.....

دیشب ساعت 12 شب تصمیم گرفتم که بخوابم که حدود ساعت یک شب با صدای خواهرام بیدار شدم. منم خوابم سبک توی جام وول خوردم تا شاید خوابم بگیره که تازه دلم گرم شده بود دیدم از تو کوچه صدا میاد. یه پسر همسایه داریم که ساختمون روبرویی خونه ی ما هستن عینهو گاو وقتی ماما می کنه نمی دونه چه ساعتی از روز یا شبه (با احترام به حقوق حیوانات که بنده برای گاو خیلی شان و منزلت قایلم چون حتا کودش هم قابل استفاده است). این داد زد تو کوچه که دزد اومده ملتو ریخت بیرون. خب منم تپش قلب گرفتم دیگه نتونستم بخوابم تا ساعت دو و نیم.خب من خیلی بدم میاد تو سرویس بخوابم (با توجه به مسافت محل کارمون که یکساعت زمان می بره رسیدن بهش) امروز مجبور شدم بخوابم اما چه خوابی همش می پریدم از خواب. خلاصه اینکه آدمی باید کمی شانس داشته باشه ولو سرسوزنی اما شانسه رو داشته باشه دیگه ...

این تعطیلات دلم میخواد با تور برم ارمنستان اما مرخصی قبل و بعد تعطیلی نمی تونم از مدیرم بگیرم یعنی کلی مرخصی دارم اما اینجا گیرم. این دلار که هی بالا پایین میره شده بلای جان ما.

این تخم بلدرچین رو آدم فقط باید بزاره جلوش نگاه کنه از بس خوشگله. من یکی دلم نمیاد اونهمه زیبایی رو بشکنم بریزم تو ماهیتابه :)))


آدمهای غرغرو رو چقدر حال خراب کنن*

حماقت از سر و رو و وجنات بعضی ها میریزه. طرف ترسهاش رو همه جا داد میزنه، بدبختی ها و بی پولی و نفهمیدن هاشو با همه درمیون میزاره تا دلسوزی دیگران رو بخره اما خوشی هاشو مخفی می کنه مبادا کسی بدونه. بعدشم آخه ابله تو که نمی دونی چطور پاتو از مملکت بزاری بیرون حتا همین ترکیه چطور میای زر میزنی که ای کاش چنین کارو می کردم چنان کارو می کردم اصلن ای کاش ایران نمی موندم و مهاجرت می کردم. وقتی تکلیفت با خودت معلوم نیست چهار نفر دیگه رو هم با حرفات اذیت نکن.

بنده که خارج نرفتم اما تو فیلما دیدم که آدما تو مراکز مشاوره دور هم جمع میشن تا با گفتن مشکلات شون کمی از بار گناه و عذابی رو که نسبت به خودشون و موقعیت شون دارن کم کنن اما اینجا یکی مشکلش رو میگه ده نفر راه حل میدن یا همون یکی اونقدر موضوع رو بغرنج می بینه تا بقیه دلسوزی کنن بهش و حس ترحم بهش داشته باشن.

هموطن به جان هر کی دوست داری کمی از خوشی هات هم با همون آدمایی که سطل زباله ی احساسات (به قول دکتر شیری)شون کردی بگو (منظورم این نیست که با دوستای دیگه ش میره ددر ددور بیاد تعریف کنه ها) . نترس چشم نمی خوری. همونقدر که رفقات رو شریک حس های منفیت می کنی حداقل با یه بستنی کام شون رو شیرین کن. والا مردم بیکار نیستن بشینن غرغرهای تو رو گوش کنن. خودشون کار و زندگی و مشکل دارن.


*امروز یکی یه حرفی زد حالمو بد کرد حسابی که باعث شد این پست رو بنویسم

در یک هفته ی نبودن اتفاق افتاد

یک: هر آدمی یه دردی داره تو سینه ش که داره باهاش زندگی می کنه. حالا یکی اون درد رو تبدیلش کرده به یه کار بزرگ و در کنارش رشد هم کرده و یکی هم اون درد رو بزرگ کرده و داره با عقده هاش هم خودش و دیگران رو هم آزار میده.


دو: اینقدر این روز ها بدی و بدبختی زیاد شده که روی خوبیها رو پوشیده و خوبیها دیده نمی شن یا اگه دیده هم بشن خیلی ها وظیفه تعریفش می کنن.


سه: صبح دمی خواب خواهرم رو دیدم  و از خواب پریدم و توی جام کلی گریه کردم.شنبه دومین سالی بود که ترک مون کرد و من توی این دو سال هر لحظه به یادشم. دیشب که نشسته بودیم خواهرا و داشتیم توت می خوردیم عجیب یادش بودم چقدر جاش رو خالی کردیم. (حالا اشک تو چشام جمع شده و دارم این خط ها رو می نویسم همکارم زنگ زده و یه سوالی می پرسه که نمی تونم جلوی خنده م رو بگیرم)


چهار: آدما اگه می دونستن اتفاق های زیادی هست که باید بیفته تو زندگی شون، کتابهای زیادی هست که باید بخونن، سفر های زیادی هست که باید برن، فیلمهای زیادی هست که باید ببینن، آدمهای زیادی هست که باید باهاشون آشنا بشن هرگز بخاطر آهن و تیر و تخته و به روز بودن شون عمر نازنین شون رو هدر نمی دادن.


پنج: من فیلمهایی رو که توش کتاب یا فیلم معرفی می کنن رو دوست دارم. از تو فیلم ایتالیا ایتالیا تعریف کتاب "شکسپیر و شرکا" رو شنیدم، خریدم و 145 صفحه ی اول که تا حالا منو راضی کرده. تموم شد بیشتر در موردش می نویسم.


شیش: زندگی کنیم تا حسرت خیلی چیز ها رو سالهای بعد که به سالهای قبل مون نگاه می کنیم نداشته باشیم و آه نکشیم.