تیر ماه 90 بود که من بطور رسمی کارمند شدم تو سن 28 سالگی (البته قرار بود فقط 6 ماه موقت به عنوان نیروی جایگزین اینجا کار کنم) حقوق پایه گرفتم و بیمه شدم. خب برای منی که به خودم قول داده بودم ( با توجه به خاطره ی بد از محل کار قبلی م)هیچوقت شاغل نشم 6 ماه فرصت خوبی بود تا یکم پول در بیارم. حتا از حقوق و مزایا هم خبر نداشتم اما چون بیکار بودم پذیرفتم.
محل کار قبلی من که یه n.g.o محیط زیستی بود و بشدت اون فضا و مکان رو دوست داشتم برخورد نامناسب هیئت مدیره ش باعث شد دیگه هیچوقت نخوام سرکار برم چون واقعن اذیت شده بودم. سال 88 بود که بعد از یه جلسه ای که داشتیم هیئت مدیره منو و خواهرم رو پیش چند تا دیگه از اعضا خُرد و خاک شیر کرد و تمام زحمتهای 4 سال مون رو زیر سوال برد و بعد هم انتظار داشت که ما همچنان به فعالیت مون توی اون مکان ادامه بدیم. اون شب تا صبح نخوابیدم و قشنگ یادمه یه طرف بدنم هم بی حرکت شده بود حتا گریه م هم نمی میومد یا میومد من غرور داشتم که نمی زاشتم اشکام جاری شن. تا مدتها با خودم درگیر بودم و همش به کار هایی که توی اون دفتر انجام داده بودم فکر می کردم که هیچکدوم منفی و کارشکنانه نبود. من از وقت و باقی کار هام میزدم تا همیشه توی اون دفتر حاضر و آماده باشم و البته نه تنها کار های خودم بلکه مسوولیت های دیگران رو هم از روی ذوق و اشتیاق انجام می دادم. مدام از خودم می پرسیدم کجای کارم اشتباه بود؟ من که جز کار درست و محبت در قبال دیگران کار دیگه ای انجام نداده بودم حتا خانواده م هم تو اولویت نبود هر چی بود کار های دفتر بود و من همیشه برای دفتر وقت و انرژی داشتم.
توی اوقات بیکاری سعی کردم بیشتر مطالعه کنم و مطالب مربوط به خودشناسی رو خیلی دنبال می کردم تا اینکه کارمند شدم اما عادات نادرست محل کار قبلی م هنوز همراهم بود یعنی نمی تونستم نه بگم، کار دیگران رو به جاشون انجام می دادم، تعارف میکردم حتا اگه مطابق میلم نبود و ...
مطالعاتم ادامه پیدا کرد، کتابهای زیادی خوندم در زمینه ی خودشناسی، مطالب به روز شده ی اجتماعی و بیوگرافی و تجربیات آدمهای موفق رو دنبال می کردم. توی این مدت خیلی از رفتار های مخرب رو که نسبت به خودم داشتم رو سعی کردم از خودم و روحیاتم حذف کنم و به این نتیجه رسیدم آدم خوبه ی داستان تو هر مکان و زمان باعث میشه من آسیب ببینم. آدم خوب بودن برای هر مکانی خوب نیست. معنی آدم خوب بودن رو گاهی اشتباه می گرفتم که ضررش متوجه ی من میشد و منو و کار های خوبم زیر سوال میرفت. یاد گرفتم هر زمان کسی از من کمک می خواد کمکش کنم. اگه در توانl بود بگم بله و گرنه خیلی قاطعانه بگم نمی تونم. تعارف رو کنار بزارم و تو رودربایستی گیر نکنم. کار های خودم رو برای کسی توضیح ندم تا مثلن خودم رو توجیه کنم.
درسته این سالها دایره ی ارتباطاتم کم رنگ تر شد اما احترامم بیشتر و آدمهای بهتری در زندگیم پیدا شدن. آدمها وقتی بهم میرسن سعی می کنن با کلمات درست باهام حرف بزنن شاید من ترسناک به نظر برسم و نتونن حرف واقعی شون رو بزنن به من اما خوشحالم ازین بابت اجازه نمی دم بهم آسیب بزنن چه از روبر و چه از پشت سرم. من پذیرفتم اطمینان کامل به این زندگی نیست و هر اتفاقی می تونه رشته ی زندگی رو پاره کنه حالا هر چی میخاد باشه پس سعی می کنم هر روز رو برای همون روز زندگی کنم. یاد بگیرم بخونم بنویسم به روز باشم و به قول دکتر شیری نقد زندگی کنم و آدم خوبه ی اتفاقات نباشم چون هر جایی نیاز نیست.
خلاصه اینکه چی تو کار چی تو روابط خانوادگی چی تو روابط دوستانه کلن تو زندگی لازمه اول خودم به خودم احترام بزارم بعد توقع داشته باشم از دیگران. درسته بازم یه جاهایی از خودگذشتگی بی خود دارم اما بازم دارم رو خودم کار می کنم ;که کمتر خودم رو اذیت کنم.
فیلم مثل بکهام کات دار بزن در مورد دختری هندی ساکن انگلستانه که بشدت به فوتبال علاقمنده و به دور از چشم خانواده متعصبش توی پارک با پسر ها فوتبال تمرین می کنه. تا اینکه یک روز یک دختر انگلیسی که اتفاقن خودش هم فوتبالیسته اون رو می بینه و اون رو به تیم فوتبال زنانی که خودش بازی می کنه دعوت می کنه. اتفاقات زیادی میفته تا اینکه این دختر هندی موفق میشه وارد لیگ فوتبال زنان آمریکا بشه و ...
من آدمای جسور رو خیلی دوست دارم. اونهایی که با وجود همه ی سختی ها کم نمیارن و همچنان تلاش می کنند و تا به خواسته شون نرسن بازم تلاش می کنن.
وقتی پیروزی صدف خادم پور گوش دنیا رو کر کرد، توی ایران ما اما اتفاق خاصی بین مسوولین مربوط به رشته ی بوکس نیافتاد اما همینکه من و خیلی های دیگه یک اسم جدید به گوشمون خورد خیلی جای خوشحالی داره که خانومهای ما افتخارات بزرگی رو دارن توی دنیا کسب می کنن. میدونید یه خانوم تو ایران باید چند برابر یه آقا تلاش کنه تا به هدفش برسه. شرکتی که من توش کار می کنم می بینم تبعیض جنسیتی بین آقایون و خانومها رو. نمی گم براتون که خودتون می دونید.
اما برای خودم اینجا می نویسم که یادم بمونه: اجازه ندم رویاهام بخاطر توهمات کسی از بین بره. بنظرم وقتی آدمی رویایی نداشته باشه یا رویاهاش تموم بشه یعنی اینکه دغدغه ای از جنس زندگی نداره. رویا و تلاش برای به تحقق پیوستنش بزرگترین کاریه که هر آدمی توی زندگیش داره
ازینکه از آدما کارای خوب یاد بگیرم خیلی خوشم میاد مثلن یه هنری که به کارم بیاد یا یه فنی که یه جا کمکم کنه یا یه غذایی که موقع علامت سوال تو ذهن بشه درستش کرد یا یه وقتی توی یه موقعیت سخت گیر کردی که یهو یاد آدمی میفتی که تو موقعیت مشابه فلان کار رو کرده و میشه یه راه حل برام.
نظرات مردم رو وقتی یه فیلم یا سریال یا موسیقی می بینم می خونم یا یه خرید اینترنتی انجام می دم. خیلی برام جالبه خوندن نظراتشون. آدمهای مختلف با عقیده های مختلف و سلیقه های متفاوت و جالب اینکه نسبت بهم احساس برتری دارن و هر کی فکر می کنه نظر درست تر رو گفته. اینکه ما آدما بتونیم نظر مخالف رو هضم کنیم خیلی خوبه.
این روز ها همش به روستاهای سیل زده فکر می کنم حتا تصور اینکه یک شب بشه بیرون از خونه بدون وسیله ی گرمایشی موند هم منو میترسونه اما اتحاد مردم با دست خالی برای ساخت سیل بند برای من خیلی جالب بود.میدونید این اتفاق هر لحظه امکان داره برای رشت هم بیفته یعنی رودخانه های اطراف پر از آب و سد منجیل هم سرریز شده یعنی الان این پست رو دارم می نویسم شاید فردا دیگه خبری از من نباشه اما میخام اینو بگم بعضی ها هستن سر بزنگاه خودشون رو به محل میرسونن و برات حتا پاچه لیسی هم می کنن تا یه امتیاز ازت بگیرن. این آدما خیلی ترسناکن که متاسفانه زیاد هم شدن. این آدما اردیبهشت ماه 96 اومدن تلویزیون و شبکه 3 پته همدیگه رو ریختن روی آب تا برای خودشون امتیاز جمع کنن اما تا وقتی خرشون از رو پل گذشت بیمه ی سلامت رو حذف کردن. این آدما خیلی ترسناکن خیلی ...
*** پ.ن نامربوط:من معتقدم آدما خودشون هستن که باید حالشون رو خوب کنن و ...