تو محوطه ی شرکت قدم میزدم. آفتاب خوبی بود گفتم یکم ویتامین دی برسونم به بدن البته از روی مانتو و مقنعه . رفتم سمت باغچه ی شرکت وای که این بوی بهارنارنج مستم کرد. چقدر خوبه توی خیابون درخت نارنج کاشتند که بوی بهارنارنج پخش میشه و این همه شلوغی و بوق و سرعت ماشین ها به چشم نمیاد. من اگه شهردار رشت بشم دستور میدم همه جای شهر درخت نارنج بکارن خصوصن سبزه میدان رشت رو. بهار که بشه شهر پر از مهربانی و بوی خوب میشه.
قبلنا که پشت کنکوری بودم و هنوز شهرداری تبدیل به سنگفرش آشغالی دوزاری نشده بود صبحها که میخواستم برم کتابخونه کادر های شهرداری میمودن وسط میدون شهرداری آهنگ گیلکی میزدن. وای چقدر حالم خوب میشد. فکر کنین سرصبحی با آهنگ گیلکی شاد کلی آدم انرژی میگرفت. بعضی روز ها که رد میشم ازون مسیر چقدر یاد اون صبحهای آفتابی قشنگ میفتم. من اگه شهردار رشت بشم بازم اون کادرهای خوش ذوق رو میفرستم برای مردم آهنگ گیلکی بزنن تا حال شون خوب شه سرصبحی.
پارسال زمستون که میثم عطر محصولاتش رو حراج زده بود من اینترنتی یه تاپ کَت خریدم اصلن عالی. لاک رنگ روشن میزنم تاپ کته رو میزنم روش مات میشه خیلی خوشگل فقط دل آدم میخاد نگاش کنه. من معمولن اینترنتی از میثم عطر زیاد خرید می کنم. ارسال خرید های بالای 100 تومن رایگانه و در ضمن دو روزه (من چون تو پایتخت نیستم) به دست آدم میرسونه. خواستید سری به سایتش بزنید:
من از یه سری از آدما خیلی وحشت دارم. اونایی که خیلی حس روشنفکری دارن اما زمانی که مخالف نظرشون نظر میدی دمار از روزگارت درمیارن. این آدما خیلی ترسناکن. وقتی کنارشون هستی برای اینکه از دید شون پذیرفته باشی حتمن باید باهاشون همسو و همنظر باشی. گاهی اوقات فکر می کنم منم ازین مدل آدمام برای همین خیلی دارم رو خودم کار می کنم که این مدلی نباشم. مگه غیر از اینه که ما باید نظر های متفاوت رو بشنویم و دیدگاههای دیگران رو هم به حساب بیاریم؟ خب اینطوری خیلی از مسایل با دید بهتری حل میشه چون هیشکی علامه ی دهر نیست که عاری از خطا و اشتباه. والا
من آدمایی رو دیدم که همیشه خوب زندگی کردن، امیدوار بودن و حال خوب برای خودشون خریدار بودن. مال و منال دنیا براشون اهمیت نداشت دل شون خوش بود با هر چی که دلشون میخواست حتا وقتی مریض هم شدن باز هم امیدوار بودن به شفا. خیلی امیدوار تر از آدمهای سالم مثل خواهر من که خوب زندگی کرد اما فقط 22 سال
خیلی ها رو هم دیدم با وجود اینکه سلامت جسم دارن اما سلامت روح و روان ندارن و دایم شاکی هستن از زندگی و موقعیت و وضعیت شون اما باز هم تلاشی نمی کنن برای بهتر زندگی کردن. این مدل آدمها خدای نکرده وقتی مریض بشن تمام سعی شون رو می کنن تا شفا پیدا کنن غافل ازینکه وقتی سالم بودن قدردان داشته هاشون نبودن.
زن های زیادی رو می شناسم با وجود تحصیلات بالا اما استقلال فکری ندارن چه زمانی که مجرد بودند و چه وقتی که متاهل شدن حتا بچه دار.(با اینکه از کلمه ی قضاوت که این روز ها بدجور مد شده متنفرم ایشششششششششش) قضاوتشون نمی کنم اما معتقد به این موضوع هستم مادامی که توانایی ها رو که داریم نادید بگیریم و بعد میگیم خدا خودش کمک مون میکنه خودمون رو زیرسوال میبریم(دیدم که میگم) زن یا مرد فرقی نداره اصلن وقتی بی تلاش و بی اراده منتظر معجزه از عالم غیب باشه یا منتظر درک شدن از اطرافیان به نظرم با موجودی که قوه ی تعقل نداره هیچ فرقی نمی کنه.
خلاصه اینکه هر گلی زدیم به سر خودمون زدیم
اینقدر رشت هوا سرده که من هنوز کاپشن و پالتو می پوشم برای بیرون رفتن و سرکار. شب با سوییشرت خوابیدم و بخاری هم روشن بود. از صبح هم هیتر محل کارم روشنه گرم هم نمیشم. این همکارم هم همش میاد تو اتاق درو باز میزاره لامصب یه باد سردی میاد که. همش خودم رو دلداری میدم قدر این هوا رو داشته باش فردا پس فردا اون گرمای تابستون قابل تحمل نیستا
15 اردیبهشت پسر همکارم 2 ماهه میشه. من عادت دارم وقتی همکارامو می بینم حال بچه هاشونو بپرسم خصوصن اگه خیلی کوچولو باشن. به همکارم میگم پسرتون خوبه؟ میگه خوبه برای خودش مردی شده. میگم اووووو بزار بچگی شو کنه. میگه خب چی گفتم مگه؟ (من سر کلمات حساسم میدونم منظور همکارم هم این بوده که ختنه ش کرده که حالا برای خودش مردی شده) خب خیلی دوست داشتم جفت پا برم تو دهنش. بله بنده تا این حد خشنم :))))
یه چندرغاز پس از انداز داشتم بالاخره هوای نفسانی بر من چیره شد و اون ساعت هوشمند رو خریدم. مثلن امسال رو سال سفر نامگذاری کرده بودم. هر چند الان تو عالم 50 50 به سر میبرم که این ساعت تو سفر خیلی کمک میکنه به آدم و این مدل دلداریا.نرفتم اون دندونمو درست نکردم اما اینو خریدم، تا این اندازه من جهان سومیم.
شنبه که تعطیل بودم رفتم کارهای پاسپورتمو انجام دادم فقط مونده دلار پایین بیاد تا بتونم برم سفر. بیاد پایین خوب میشه. شاید مرداد ماه که تعطیلی کارخونه ست یه هفته ای رفتم هند. ایشالا تعالا همه منتظریم معجزه اتفاق بیفته. با این اوضاع تحریم از بالا و پایین و چپ و راست و اینهمه بلایای طبیعی جون سالم بدر ببریم خیلی هنر کردیم.
بالاخره آرزوم به حقیقت پیوست. دارم میرم کاشان و ابیانه و سر خاک سهراب سپهری هنرمند. سر صبحی خواب دیدم سیل اومده مردم همه دارن فرار می کنن بدجوری هم هست اولش فکر کردم تو کاشان شاید باشه اما دیدم تو ایلامه که یکهو ساعت گوشیم زنگ خورد. الان که هواشناسی ده روز آینده رو نگاه کردم هوای کاشان بالای 29 درجه بود. اینقدر ذوق دارم که حد نداره. ایشالا بدون هیچگونه تهدیدات جوی بسلامت میریم و برمیگردیم.
چهار سال پیش که دست راستمو با شیشه بریده بودم یه دو هفته ای تو بخیه بود. خب انجام دادن بعضی از کار ها خیلی سخت بود پس تصمیم گرفتم از دست چپم کمک بگیرم.با اینکه خیلی سخت بود اما تونستم کمی به دست چپم مسلط بشم و یه سری از کار هارو باهاش انجام بدم. میخوام بگم ما آدما یه سری از داشته هامون رو تا آخر عمر آکبند نگه میداریم. خلاقیت تو زندگی هامون جایی نداره متاسفانه. هر چی که بهمون یاد دادن همون رو هر روز تکرار می کنیم غافل ازینکه دنیا داره به سمت پیشرفت و موفقیت و نوآوری حرکت می کنه. داشتن خلاقیت از داشتن تحصیلات خیلی مهم تره بنظرم. والا
آخه این آهنگ "صدایم بزن" چارتار چقدر خوبه. من مست تک تک کلمات شاعرو مبهوت اون صدا و حس خواننده م. عالیه اصلن