ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

شما که غریبه نیستید

هوشنگ مرادی کرمانی را خیلی دوست دارم. همیشه در داستانهای زیبایش، صداقتی ناب وجود دارد که خاننده را جذب خودش می کند. واقعیت اینجاست من جز داستانهایی که به تصویر کشیده شده چون قصه های مجید، میهمان مامان، چکمه، مربای شیرین هیچ کدام از آثارش را نخانده ام. کتاب "شما که غریبه که نیستید" را وقتی خاهرم میخاند، برای من هم تعریف می کرد. نیمه های شب از ته دل می خندیدیم از دست کار های هوشو - شخصیت هوشنگ در این کتاب-  یا وقتی غمها و بی مادری هوشو را می شنیدیم هر دویمان بغض می کردیم و اشکمان سرازیر می شد. با شنیدن داستان "بچه های قالیباف خانه"غم سنگینی بر روی قلبم جا خوش کرد و توانی برای ادامه ی شنیدنش نماند.
«من هوشنگ مرادی کرمانی هستم.16 شهریور ماه 1323 در روستای سیرچ از توابع کرمان، در منتهای سختی و محرومیت و فقر به دنیا آمدم، از 8 سالگی کار کرده‌‏ام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم. تا 15 سالگی در کرمان بودم و زندگی‌‏ام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد.»
«این داستان‌‏ها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستان‌‏هایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمی‌‏دهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم».

هوشنگ مرادی کرمانی در باره ی نوشتن می گوید:
«برای من رنج نوشتن زیباترین رنج‌‏هاست. من به دنیا نیامده‌‏ام که برج بسازم یا رئیس جمهور شوم. من به دنیا آمده ام که نویسنده شوم. بهترین دوست من قلم و کاغذ است. زمانی که می‌‏نوشتم، هیچ وقت فکر نمی‌‏کردم آن قدر بزرگ شوم که دیگران برای من دست بزنند یا برای گفت وگو به دانشگاه دعوت شوم. مهم آن بود که خود را با نوشتن خالی می‌‏کردم و لذت می‌‏بردم."


کاش جای کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی در کتابخانه های کودکانمان خالی نباشد...
عمرت دراز و قلمت مانا هوشنگ مرادی کرمانی


داستان صوتی چکمه اینجا

 

ادامه مطلب ...

زن ها و مرد ها

زن: غذا خوردن در رستوران

زن غذا خوردن در رستوران را راهی می داند برای ایجاد و پرورش ارتباط، در میان گذاشتن مشکلات یا حمایت از یک دوست.

سر میز غذا خوری، زن همه را با اسم کوچک صدا می زند چون این در ایجاد ارتباط موثر است. اگر باربارا و لیونا و روبین و لیزا با هم برای غذا خوردن بیرون بروند یکدیگر را با نامهای خود خاهند نامید...

وقتی صورتحساب را آوردند

زنها حساب می کنند که چه کسی چه خورده و

صورتحساب را عادلان بین خود تقسیم می کنند.


مرد: غذا خوردن در رستوران

برای مرد غذا خوردن در بیرون برخوردی ست منطقی به غذا نه آشپزی.

در سر میز مرد سعی می کند احترام و محبت را کنار بگذارد. اگر ری، آلن، مایک و بیل با هم برای نوشیدنی یا غذا بیرون بروند یکدیگر را کله خر، تابلو، اوشگول و بی عرضه صدا می زنند. این اسامی شائبه هر نوع محبت عمیق را از بین می برد...

وقتی صورتحساب را آوردند

هر کدام از مردها یک اسکناس 50 پوندی روی میز پرت می کنند و

هر کسی میخاهد همه صورتحساب را بپردازد تا مرکز توجه باشد و

همه سعی دارند وانمود کنند که بقیه پول را نمی خاهند.


 نام کتاب: زن ها و مرد ها باه م بربرند؟ اصلن چنین نیست.

نویسنده: آلن و باربارا پیز

انتشارات: نشر افکار


از قلبتان پیروی کنید

اگر یک قورباغه تیزهوش وشاد را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه کار می کند؟

بیرون می پرد!درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست وباید برود!

حالا اگر همین قورباغه یا یکی از فامیلهایش را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبتدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟

استراحت میکند…چند دقیقه بعد به خودش می گوید:ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنید یک قورباغه آب پز آماده است.

زندگی به تدریج اتفاق می افتد.ماهم می توانیم مثل قورباغه داستانمان ابلهی کنیم وبه گرمای تدریجی آب عادت کنیم و وقت را از دست بدهیم وناگهان ببینیم که کار از کار گذشته است .همه ما باید نسبت به جریانات زندگی مان آگاه وبیدار باشیم.

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید وببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟

البته که می شوید!سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام !

اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه،یک کیلو ماه آینده و…آیا بازهم همین عکس العمل را نشان می دهید؟نه!با بی خیالی از کنارش می گذرید.

برای کسانی که ورشکسته می شوند ،اضافه وزن می آورند یا طلاق میگیرند یا آخر ترم مشروط می شوند! این حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد یک ذره امروز،یک ذره فردا وسر انجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم :چرا این اتفاق افتاد؟

زندگی ماهیت انبار شوندگی دارد.هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.

اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می کنید باشید!

ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم :به کجا دارم می روم؟آیا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر از سال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.


نام کتاب: از قلبتان پیروی کنید

نویسنده: آندره متیوس

مترجم: وحید افضلی راد