دارد باران می بارد و دارم چارتار گوش می دهم.
آرمان گشتاسبی می خواند:
"بی تو بی شب افروزی ماندنت
بی تب تند پیراهنت
شک نکن من که هیچ آسمان هم زمین می خورد..."
به این فکر می کنم چقدر زیاد رویا می بافیم و چقدر کم به حقیقت می پیوندد.
بعد یاد این جمله می افتم که چند روز پیش جایی خانده بودمش:
"گاهی وقتها آدم چه چیز های ساده ای را ندارد!!!!!!!"
و من می مانم و یک دنیا علامت سوال و علامت تعجب....