مربی ایروبیک گفت:
بچه ها آرام تو جاتون بخابید و چشماتون رو ببنیدید و به هیچ چیز فکر نکنید.
همین که چشمم رو بستم، ذهنم رفت به حرف مربی رانندگی که می گفت برو تا فردا که جلسه ی آخرته یه نذر و نیازی کن تا بتونی این کلاچ ماشینو کنترل کنی...
پ.ن: خداییش وقتی قراره ذهن آدم به هیچ جا نره تو ریلکسیشن، همه جا میره الا جایی که باید باشه.
بیشترین توان و انرژی م توی محل کار صرف میشه و همیشه سعی کردم توی هیچ کاری کوتاهی نکنم و اعتقاد دارم همه ی ما جمع شدیم تا با کار گروهی شرکت رو به هدفهاش نزدیک کنیم اما نتیجه ی این تعهدم اینه که بیشتر همون اوقات، دیگه توانی برای من توی خونه باقی نمی مونه که یه کم برای خودم باشم. موقعی که با آبجی ها میریم بیرون و با اعتراض من که چرا اینقده صدای آهنگ زیاده با این جمله مواجه می شم که میخاستی با جوونترا بیرون نیایی!!!!!!!