برای خیلی از ما پیش اومده که دچار سرماخوردگی بشیم و به حال زار بیفتیم. چون گمان می کنیم سرماخوردگی در چند روز بهبود پیدا میکنه، شروع به خود درمانی و مصرف خود سرانه دارو می کنیم و با این کار اگر چه به صورت موقت بیماری بهبود پیدا میکنه اما ویروسش در بدن باقی می مونه و اثراتش در دراز مدت خودش رو نشون میده. تغذیه ی مناسب، استراحت، زمان دقیق مصرف دارو و مکملهای غذایی نقش مهمی در بهبود سرماخوردگی و بیماریهای مشابه دارند. به طور مثال خوردن گوشت و لبنیات باعث تشدید ویروس در بدن شده و کمک میکنه به رشد اون. به خیال ما، خوردن این گونه مواد غذایی باعث میشه حال بهتری پیدا کنیم و زودتر سر ِپا بشیم.
این یک مثال ساده در مورد بیماری جسمی ست که خیلی از ما بیشتر از یکبار در زندگی بهش مبتلا شدیم و بیشتر مواقع خیلی راحت از کنارش گذشتیم. فرض کنید در زندگی شخصی تون دچار یک مشکل شدید که در کُل زندگی تون سایه انداخته و توان فکر کردن رو ازتون گرفته. اولین فکری که به ذهنتون میرسه اینه که با یک دوست این مشکل رو مطرح می کنید و از او هم نظر میخایید. حالا اگر این دوست شنونده ی خوبی باشه و راههای خوبی بهتون نشون بده و مشکل رو از دید دیگه ای ببینه که فبها اما اگر با نظرات و راهکارهای نیمه و ناقصش راهنمایی تون کنه و شما هم به این آدم اعتماد داشته باشید و گوش بدید به حرفهاش و راهش رو در پیش ببرید نه تنها مثل سرماخوردگی به قضیه نگاه کردید بلکه قضیه رو پیچیده تر اونی که هست، پیچیده تر کردید. چون نه تنها پای دوستتون و نظراتش رو به مشکل باز کردید بلکه به هر دری می زنید تا با گفتن مشکل به هر کس، سریع حلش کنید تا به آرامش برسید.
واقعیت اینجاست وقتی حرف از مشاوره یا روانشناس به میان میاد خیلی از ما حاضریم مشکل رو به دست خودمون حل کنیم تا یک فرد بی طرفِ اهل دانشِ با تجربه ی کار بلد که به کمکمون بیاد و متاسفانه این حقیقتیه که خیلی از ما ازش فرار می کنیم و وقتی به مرحله ی بحرانی رسیدیم اونوقته که میخاییم از مشاور که معجزه کنه و در یک جلسه ی دو ساعته مشکل رو از دید خودش بررسی کنه و راهکار بده و جالب اینجاست اعتقادی هم به موثر بودنش نداریم...
قبلن هم اینجا نوشتم که خیلی از مشکلات به مرور پیش بیاد و گاهی اونقدر به رفع اون مشکل بی اعتناییم که مثل یک فنر که آزاد شده ، رها میشه و اونوقته که کنترلش سخت میشه.
چند وقت پیش با یکی از دوستانم صحبت می کردیم. می گفت: مشکلی برای یک از دوستانش پیش اومده. آدرس یک مشاوره رو بهش دادم و چند روز بعد جویا شدم که مراجعه کرده یا نه. جوابی که شنیدم البته تعجب نکردم چون بار ها و بار ها پیش اومده که به خیلیها، مشاوری رو معرفی کنم و این جمله رو از دهانشون بشنوم. "هزینه ی فلان مشاور بالاست"
هزینه ای که برای از دست دادن زندگی میدیم حتمن به مراتب بالاتر از هزینه ی مشاور هست و عدم اعتمادی که به خودمون و احوال خودمون داریم. واقعیت اینجاست وقتی خودمون رو سالم و همه چیز دان بدونیم زندگی یکجا دچار گره ی بزرگی میشه که با هیچ وسیله ای قابل باز کردن نیست.
یاد بگیریم برای رفع مشکل به یک مشاور رجوع کنیم و از اونها کمک بخاهیم. اونها درس خوندند و در مکانهایی بودند که نحوه ی برخورد با آدمها بهشون آموزش داده شده. ازشون انتظار معجزه نداشته باشیم و نخاهیم یک شبه کل مشکل حل بشه. در ضمن اصطلاحاتی که درین مدت از مشاوره یاد گرفتیم همه جا بکار نبریم و برای دیگران نسخه نپیچیم.
یادمون باشه با یادگیری، تمرین و تکرار درست قواعد زندگیه که میشه بر مشکلات پیروز شد.
* این پست
** 20 معیار جهانی سلامت روان / اینجا
*** این ویدئو جهت زنگ تفریح
باز نشر این پست در لینک زن