ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است.

چرا برخی از مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟

مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد. می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سایرین از آن محروم می‌مانند .
به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟
آگهی‌هایی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس یا بدشانس هستند، خواستم با من تماس بگیرند . صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی‌شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش‌های من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش‌شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است. برای مثال ، فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید.
افراد خوش‌شانس مرتبا با چنین فرصت‌هایی برخورد می‌کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.

 

ادامه مطلب ...

من رفتم. تو هم برو :)

من رفتم اینجا تست زدم. شما هم برو. دست خالی بر نمیگردی ....



من، زندگی من و دیگر هیچ

یک:

چند روز پیش رفتم کتابفروشی. یه خانومی میاد و از فروشنده می پرسه: آنتونی رابینز کتاب جدید چی نوشته؟  آقای فروشنده دو تا کتاب ازین نویسنده رو بهش میده و میگه اینا رو یه نگاه بندازه. خانومه بعد از نگاه کردن به کتابها میگه: نویسنده ی دیگه ای سراغ ندارین که مدل رابینز بنویسه. آقای فروشنده هم چند تا کتاب بهش معرفی می کنه و مشغول صحبت میشن در مورد طرز نویسندگی این نویسنده ها. من که یک کتاب تو قفسه پیدا کرده بودم، با صحبتای این دو نفر گمش کردم و در به در می گشتم دنبالش. بالاخره با هر زحمتی بود پیداش کردم و به خانومه میگم: خانوم جسارت نباشه فلان کتاب رو بردار و بخون که خیلی عالیه. من همیشه با خودم دارمش. خانومه انگاری بهش برخورده در مود کتابای رابینز کلی برام توضیح میده و میگه: میدونی رابینز به ما میگه باید با زحمت به نتیجه ی دلخواه رسید و فروشنده میگه: خانوم ایشون نویسنده ی مکانیکی هستند و منم که حوصله م سر رفته میگم: من جوون بودم زیاد رابینز می خوندم. هر دوتا می خندن و میگن خانوم شما که سنی نداری و پس ما چی بیاد بگیم که سنی از ما گذشته.
تو دلم میگم: بابا جان از نظر سنی نمی گم که، از نظر اعصاب و شور و ذوق می گم.
بنده های خدا فکر کردن افسردگی دارم یا کلن از زندگی نا امیدم . بقرعان ...

دو:
چراغ قرمز میشه و نوبت رد شدن ماشینها. یه عده آدم ....... همینطوری سرشونو عین ...... انداختن پایین و از خیابون میخان رد بشن و هیچ اعتنایی به تذکر مامور راهنمایی رانندگی نمی کنن. یاد این ویژگیها می افتم و به خودم یادآوری می کنم که از حد استاندارد خیلی پایینیم. خیلی خیلی پایین .... (البته دور جور از جون خیلیها)

سه:
این همکارم اون یکی همکارمونو (دختر بسیار مودب و مورد احترامیه) که از اون یکی شرکتمون اومد، دیده بعدِ مدتها. بعد صاف نگاه کرده تو چشاش، میگه: عروس نشدی هنوز؟
همکارم با حالت تعجب و لبخند میگه: نه
باز دوباره می پرسه: نمی خای خودتو گرفتار کنی؟
همکارم میگه: نه ازین وضعیتم راضیم...
یعنی توی اون لحظه میخاستم همچی بکوبم تو دهانش که ....
والا بازم یاد همون ویژگی ها افتادم

چهار:
یکی ازین شبکه های میلی زیر نویس کرده:
به مناسبت هفته ی زن، روز سوم به نام "روز زن، تولید ملی و اصلاح الگوی مصرف" نامگذاری شده. کلن محو شدیم تو افق با این شعار

پنج:
اگر در جام جهانی 2014 طرح یوز پلنگ رو بر روی پیراهنهای بازیکنان تیم ملی دیدید، بدونید که زحمات این بزرگ مردِ حامی محیط زیست و تیمش باعث شد، یوزپلنگ آسیایی در دنیا دیده و معرفی بشه.

شیش:
2 اردی بهشت مصادف بود با زاد روز قیصر امین پور

"ایستاده در باد

شاخه ی لاغر بیدی کوتاه

برتنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه

برسر مزرعه افتاده بلند

سایه اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم ، نه کلاهش را پشم

سایه ی امن کلاهش اما

لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال

قارو قار از ته دل می خواند:

آنکه می ترسد

                     می ترساند"



روحش شاد