چند سال پیش برای آموزش به گروهمون یه کتاب به صورت کارگاهی تدریس می شد به اسم "17 اصل کار تیمی" نوشته جان ماکسول که تسهیلگرش خود اعضای گروه بودند.
هر کدام از اعضا این کتاب رو داشتند و هر اصل رو به شیوه ی مورد نظر خودش به مدت یکساعت و نیم تدریس می کرد. این کتاب شاید با فرهنگ ما کمی سازگار نباشه اما نکته های ظریف و مفیدی رو در یک گروه عنوان می کنه که نتیجه ی آن تداوم گروه، افزایش بهره وری کار، ایجاد همدلی بین اعضا و ... رو به دنبال داره. خوبی تدریس این کتاب توی گروه کوچیک خودمون باعث شد تا گروه بزرگترمون هم این کتاب رو برای آموزش استفاده کنه.
اگر به کار گروهی علاقمندید حتمن این کتاب رو مطالعه کنید. حتا این کتاب برای زندگی شخصی هم می تونه بسیار مفید باشه. کتاب در هر فصل همراه با داستانهای بسیار آموزنده سعی به برقراری ارتباط اعضا با هم و همراه نمودنشون در محیط کاری و همچنین ارتقای تیم در زمینه کاری کوشش می کنه تا راه درست کار تیمی رو به اعضا یاد بده.
قسمتی از 17 اصل کار تیمی:
1-سازگار و انعطاف پذیرند
2- هم دست و هم داستانند
3-تعهدپذیرند
4- ارتباط برقرار می کنند
5- لایق و با کفایت هستند
6- قابل اعتماد هستند
7- انضباط دارند
8- یاران تیم را بالا می کشند
10- قصدی و هدفی دارند
11- احساس رسالت می کنند
12- آماده اند
13- با یاران تیم می جوشند
14- در پی ارتقای خویشند
15- از خود گذشته اند
16- مشکل گشایند
17- پیگیر هستند
همیشه ازین حس لعنتی وحشت داشتم تا در بیمارستان ملاقات کسی بروم که ناتوان تخت را به آغوش کشیده و با ایما و اشاره و اشکهای توی چشم، خوشامد می گوید به ملاقات کنندگان. وحشتم برای این بود که بشنوم دیگر نیست و ازین دنیا پر کشیده به ابدیت.
با این حس لعنتی به ملاقات عمه نرفتم تا به خانه برگردد و آنجا ملاقاتش کنم اما رفت...
عمه جان راحت شدی ازینهمه رنجی که این همه سال شاهدش بودم و تو ناتوان و نالان از اطرافیان همه را به جان خریدی تا یک روزی مثل امروز بدن بی جانت را در خاک بگذارند و همه بگویند:
چه حیف شد که رفت
خیلی رنج و مرارت کشید در زندگی
بچه ناخلف بد است
بیچاره شوهرش
کاش زودتر اقدام می کردند برای درمان
اگر ...
کاش ...
اما عمه جان خوشحالم که در حد خودم برایت برادرزاده بودم، نه کمتر و نه بیشتر .
عمه جان از امشب دیگر آسوده می خابی نه از سرم خبری هست نه از دستگاه نه از درد و رنج.
آسوده بخاب ...
دوستانم نظرات را می بندم که بدترین جمله برایم در دنیا واژه ی تسلیت است چرا که تکرارش حالم را بد و روزهای بد را برایم زنده می کند اما تقاضا دارم برای روح عمه ام فاتحه ای بفرستید اگر زیاده خاهی نباشد. ممنون از لطفتان.