پیلهور گفت: -سلام.
این بابا فروشندهى حَبهاى ضد تشنگى بود. خریدار هفتهاى یک حب مىانداخت بالا و
دیگر تشنگى بى تشنگى.
شهریار کوچولو پرسید: -اینها را مىفروشى که چى؟
پیلهور گفت: -باعث صرفهجویى کُلّى وقت است. کارشناسهاى خبره نشستهاند دقیقا
حساب کردهاند که با خوردن این حبها هفتهاى پنجاه و سه دقیقه وقت صرفهجویى
مىشود.
- خب، آن وقت آن پنجاه و سه دقیقه را چه کار مىکنند؟
ـ هر چى دلشان خواست...
شهریار کوچولو تو دلش گفت: "من اگر پنجاه و سه دقیقه وقتِ زیادى داشته باشم
خوشخوشک به طرفِ یک چشمه مىروم..."
* خوشحالم ازینکه چالش کتاب همچنان طرفدار داره و لطف دوستان شامل حال همدیگه میشه
** آیا من اجازه دارم خودم باشم/ اینجا
*** درنگ/ اینجا