ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

چه خوب که دلیلش تو هستی


به نظرم بعضی از آدمها با شوق خاصی کاری رو انجام میدن که فراتر از بدست آوردن درآمد و تامین هزینهای زندگی، با انجامش حس خوبی رو در دیگران بوجود میارن و باعث میشن خاطره هایی تو ذهن آدمها نقش ببنده تا ابد. مثلن همین مغازه هایی که آبمیوه های فصلی رو با مدلها و تزیینات و چاشنی های مختلف و قیمتهای مناسب میدن دست مردم و بستنی های میوه ای رو با سلیقه می چینن توی ظرف و نون قیفی رو تا نوکش با بستنی کاکائویی تاب می دن، تاثیر زیادی تو روحیه ی ملت دارن.
هر زمان که با خانواده میریم آبمیوه ی بهار (مغازه ای تو لاکانی رشت) یا آبمیوه ی آرش (مغازه ای تو خمام) خیره میشم به چهره ی آدمهایی که می خندند با خانواده یا دوستانشون که همین بستنی و آبمیوه ها و یخ دربهشتها باعث دور همی شون شده. 
دوستم که مدتیه توی آلمان زندگی میکنه، توی پیج فیض بوقش روزهایی رو یاد آورده که با هم می رفتیم و واویشگاه (جقور بقور) میخوردیم و آرزو میکنه توی آلمان هم چنین مغازه ای باز بشه. خوشحالم ازینکه به خاطر این خوردنی دوستم به یاد ما افتاد
اصلن هر چیزی رو که باعث دور همی آدمها و شاد شدنشون بشه و دقایقی اونا رو از قالبی که در روز دارن بیرون بکشه و یادگارهایی در قلب و ذهنشون بگذاره، دوست دارم خصوصن کسانی رو که باعث این دورهمی میشن ...

یعنی کاسیاس حواسش کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟

به قول یکی که میگفت: شب خابیدیم، صب پا شدیم دیدم به نفع کس دیگه ای تموم شده نتیجه.

ما هم شب خابیدیم صب پا شدیم دیدیم هلند 5 تا گل به اسپانیا زده. خصوصن توی دور اول بازیها که تیمها خیلی محتاطانه بازی می کنند، این نتیجه واقعن جای شگفتی داره. هر چند هنوز هم کسی به پای ملت همیشه در صحنه ما شگفتی ساز نیست و نخواهد بود خدا رو چه دیدید شاید ما هم تونستیم آرژانتین رو ببریم!!!!!!!



** فریمن برای تیم ملی فوتبال ایران این آهنگ رو خونده که خیلی زیباتر از آهنگیه که احسان خواجه امیری تلاوت فرمودند. (البته نظر منه)

خودش میره

از پنجره بیرون رو نگاه می کردم. داشت باد می اومد و شاخ و برگ درختان رو به رقص درآورده بود. کولر رو خاموش و پنجره رو تا آخر باز کردم. برای خودم چایی ریختم و اومدم تو اتاق که دیدم یه زنبور اومده درست نشسته وسط شیشه ی پنجره. از پشت شیشه همش می زدم تا بره بیرون اما گیر میکرد به پرده. از من زدن از اون گیر کردن.
بی خیالش شدم و چایی مو نوش جان کردم و مشغول انجام کار هام شدم و اصلن یاد زنبور نبودم. بعد از 10 دقیقه که گرمم شد پنجره رو بستم تا کولر رو روشن کنم و یام افتاد یه زنبوری هم اونورا وول میخورد ولی دیگه خبری ازش نبود.
نکته ای که خودم بهش رسیدم: بعضی آدمها و موقعیتها و ... اتفاقی وارد زندگی مون میشن بی اونکه کاری بهمون داشته باشن همونطوری اتفاقی هم از زندگی مون میرن بیرن. پس الکی بزرگشون نکنیم وقتی از ما چیزی کم یا زیاد نمی کنند...


پ.ن: برای شرکت تو این نظر سنجی فقط تا چهارشنبه 22خرداد ساعت 22:00 فرصت دارید.