ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.
ذهن زیبا

ذهن زیبا

قد وقواره آدمى به اندازه محیطی میشود که در آن رشد می کند! راه های نرفته بروید.کارای نکرده بکنید.آوازهاى نخوانده بخوانید.جاهای ندیده ببینید.توى یک برکه نه نمانید.

پوششی شاعرانه :)

تجربه ثابت کرده (البته علم هم ثابت کرده) وقتی عصبانی هستید حرفی را نزنید که بعد ها موجبات پشیمانی تان را به بار آورد یا زمانی که خسته هستید، خرید تشریف نبرید چون ممکن است چیزهایی را بخرید که اصلن مورد نیاز شما نبوده و شما فقط از روی خستگی مبادرت به خرید آن نموده اید یا از روی تنبلی یا خاب آلودگی کاری را انجام ندهید که نتیجه اش موجب خجالتی تان در برابر دیگران شود.
اینها را نوشتم تا بگویم امروز بنده وقتی از خاب بیدار شدم تا لباسهایم را بپوشم که سر کار بروم از سر خاب آلودگی و صد البته تنبلی چراغ اتاقم را روشن نکرده و در فضای شاعرانه به پوشیدن لباس اهتمام ورزیده و حاصلش گذاشتن مقنعه سورمه ای با مانتوی مشکی و شلوار خاکی رنگ و یک عدد دکمه باز بوده که نتیجه نهایی را در سرویس مشاهده نمودم. 
تلنگر:
تنها شخصی را که میشناسم که معقول و سنجیده رفتار می کند خیاط من است. او هر بار که من را می بیند از نو اندازه گیری میکند. بقیه به معیارها و عقاید کهنه خود پایبند هستند و انتظار دارند که من خود را با آنها هماهنگ کنم. 
"جان برنارد شاو"

نتیجه اینکه شاید اصلن خیلیها این طرز لباس پوشیدنم رو امروز ندیدند چون خیلیهاشان خاب آلود بودند. به جان خودم

به کوچیک بودن دنیا اعتقاد دارم

برادر همکلاسی چهارم دبستانم تو دانشگاه شد همکلاسی خودم

یکی از دوستای مجازیم که باهاش هر روز چت می کردم، شد پسر عمه ی همکارم

معلم پرورشی محبوب دوران دبیرستانم شد یکی از نزدیک ترین آشنایان خاهرم

یکی از هم مدرسه ایهام که خیلی شر بود، شد یکی از صمیمی ترین دوستانم

.

.

.

.

به کوچیک بودن دنیا اعتقاد دارم و اینکه قدیمیها راست می گفتند:

کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم می رسه.

کاش وقتی یک روز بهم رسیدیم، از آدمها خاطرات خوب داشته باشیم برای مرور نه ...



روزی روزگاری

به عادت همیشگی، وسایل بهداشتی ام رو تو اتاقم میزارم تا همیشه در دسترسم باشن. مسواکم رو برداشتم و روش خمیردندان مالیدم و رفتم رو مبل نشستم تا تیکه آخر فیلم رو ببینم. فیلم که تموم شد خاب آلود به طرف دستشویی رفتم تا مسواک بزنم. همین که مشغول مسواک زدن شدم، دیدم بجای بوی نعناع، بوی خوشی به مشامم می رسه.

بعله بنده بجای خمیر دندان، کرم دست و صورت رو روی مسواک مالیده بودم

-------------------------------

در راستای این پست روز دوم به یکی دیگه از دوستانم، سحر پیامک زدم.

نوشت: شما؟؟؟؟؟

نوشتم: شما اگه سحر هستی بنده هم بارانم

نوشت: پونه تویی؟؟؟

نوشتم: اسمم رو تو پیامک قبلی براتون نوشتم

نوشت: نه من سحر نیستم

نوشتم: اگر مزاحمتی شد شرمنده. روزتون بخیر

نوشت: خاهش می کنم پیش میاد این موارد

همش به خودم گفتم خدایا آخه این شماره تو گوشی من چی میکنه؟ شماره رو برای خاهرک خوندم. گفت که این سحر دختر عمه کوچیکست که.

برام جالب بود نه اون منو شناخت نه من اون رو حتا با وجود نوشتن اسم و فامیلم تو پیامک. ای دنیای نامرد و فانی

---------------------------------

منتظر تاکسی بودم. کلی آدم هم واستاده بودن. تاکسی از جلوی مسافرا رد شد اومد جلوی پای من. سوار نشدم تا  کسانی رو که خیلی مدت بود اونجا منتظر بودن سوار شن. راننده از تو تاکسی داره داد و بیداد می کنه باهام که چرا سوار نمی شی. گفتم اینها قبل من اینجا منتظر تاکسی بودن.

من موندم بخای توی این مملکت حقوق شهروندی رو رعایت کنی هم، باید توهین بشنوی

-----------------------------------

ساعت 12 شب نشستیم داریم با خانواده این فیلم پایان نامه رو که یکی ازین شبکه ها پخش می کرد، نگاه می کردیم. کلی خندیدم. خداییش بیشتر طنز بود تا م.ل.ی / م.ی.ه.ن.ی بعدشم با اون گریمای مسخره و بازیهای مسخره تر. حامد کلاهداری برادر من بنده اگه جای تو بودم خداییش آتیش می زدم خودم رو.

توصیه اکید دارم این بار که، این فیلم رو نبینید چون کلی باید از زمان با ارزشتون رو بزارید برای این فیلم بی محتوا، بی ارزش، توهین آمیز و ...