-
دیدم که می گم
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 11:11
آدم تحصیل کرده ی موفق زیاد دیدم اما آدم تحصیل کرده ی موفقِ متواضع خیلی کم دیدم که منم منم نداشته باشه ...
-
با اجازه
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 19:19
گوش کنید
-
سانتی مانتال های ذهنی
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 12:20
من نمی دانم واژه ی "سانتی مانتال" را چه کسی وارد زبان روزمره مان کرد اما این را خوب می دانم ملت به هرکسی که آرایش کند ولو یک رژ، لباس رنگی و کفشهای پاشنه بلند بپوشد و ... سانتی مانتال می گویند. این واژه در دید ما یعنی خیلی غیر طبیعی اما در فرهنگ فارسی معین یعنی فردی : 1 - دارای ظاهری آراسته و رفتاری همراه با...
-
اگر یه قلم و کاغذ داشتین
یکشنبه 15 تیرماه سال 1393 11:25
اگه یه قلم بهم میدادن با یه کاغذ و می گفتن روش یه جمله بنویس، می نوشتم: خدایا به خاطر وجود آدمهای خوب زندگیم ازت سپاسگذارم. . . . . . . . راستی شما چی می نویشتین با همین قلم بی جان روی کاغذ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
لطفن گوسفند نباشید
شنبه 14 تیرماه سال 1393 13:10
دارم این پست رو می خونم که یاد یکی می افتم که داره همین پروسه رو هر بار و هر بار و به اشتباه طی می کنه. یه آدم تا کی می تونه نادان بمونه مگه؟ یه آدم تا کی میخاد نفر دوم باشه؟ اون عقب عقبا بمونه و نصیبش ترحم الکی بشه و رکب خوردن.
-
نظرتون برام مهمه دوستان
جمعه 13 تیرماه سال 1393 10:01
قسمت نظر سنجی ستون سمت راست وبلاگ رو تازه گذاشتم. مشتاقم بدونم نظرتون در مورد مطالب وبلاگ چی هست. ممنون از اینکه نظرتون رو (خوب/ متوسط/ ضعیف) رو برام می گذارید. هفته ی شادی داشته باشید
-
انگشت اشاره ات
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1393 09:36
“فکر می کنی چه کسی هستی که زندگی مرا قضاوت می کنی؟ می دانم که کامل نیستم و برای کامل بودن هم زندگی نمی کنم ولی قبل از آن که انگشت اشاره ات را به سمت من نشانه بگیری… مطمئن شو که دستان ات پاک اند!” "باب مارلی"
-
گاو حیوان نجیبی ست
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 14:30
گاو یکی از چهارپایان است که بیشتر در روستا زندگی می کند و یا در بعضی از دامداری و دامپروری ها پرورش می یابد. گاو حیوانی ست مفید که کاربرد زیادی در زندگی امروزی بشر دارد. گوشت، چرم و حتا کود آن مورد نیاز انسان می باشد. گاو ها بنا به طبیعت حیوان بودنشان عقل لازم را برای درک موضوعات ندارند ولی بنا به همان طبیعت حیوان...
-
سلام
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 08:30
همه روز اول صبح سکه ی مهر و محبت را از قلک دل برداریم و ببخشیم به اول نفری که به ما می تابد اولین عابر امروز که از کوچه ی ما می گذرد و صمیمانه بگوییم: "سلام" "مجتبا کاشانی" ســــــــــــــــــــــــــــــلام
-
شاید تکراری باشه 1
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 13:13
راحت تر زندگی می کنم وقتی ک ه : * انتظاراتم از دیگران رو کمتر کنم. ( به نظرم این نکته خیلی مهمه ) * صداقت داشته باشم اگر چه گاهی به ضررم تموم بشه. * با خودم رو راست باشم و مسولیت رفتار، حرف و اندیشه ام رو بپذیرم. انگشت ملامتم رو سمت دیگران نشانه نرم. پ.ن : شاید اینها تکراری باشه اما اگه تکرار بشه معجزه می شه تو زندگی...
-
عادل کجایی که بگی: چقدر خوبیم ما
دوشنبه 9 تیرماه سال 1393 11:22
برد تیم ملی والیبال ایران مقابل لهستان و همچنین صعود به دور نهایی لیگ جهانی بعد از بازگشت تیم ملی فوتبال ایران به وطن، ماجرای ازدواج نرگس محمدی و سام درخشانی و سپس تکذیبش، جریمه ی حبس برای وازکتومی و توبتکومی و جریان جمشید بسم الله و ... اتفاقات جور و واجوری که ماشالله هزار ماشالله توی این سرزمین شگفتیها میفته، در صدر...
-
فامیلمون سرکار خانوم سوآرز :I
شنبه 7 تیرماه سال 1393 13:31
بعضی از آدما اینقده تو زندگی گند می زنن که میخان گند زندگی شون رو به دیگران هم تعمیم بدن. دختر خاله ی من یکی از اونهاست. از دیروز که خاله حرفاشو برامون زد که چه چیز ها گفته و به مادرش یه سری مسایل رو امر کرده ( آخ خاله ی ساده و نادون من که به حرفهای نادون تر از خودت گوش میدی) ذهنم همش مشغول این مسله ست که چی خوب شد...
-
هر کجا هستم، باشم/ آسمان ما من است
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 12:26
دیروز بعد از اینکه از کار تعطیل شدم و رسیدم خونه، خیالم راحت بود که کلاسی ندارم و راحت می تونم یه چُرتی بزنم اما وارد اتاق که شدم دیدم که این خاهر ها بساط هندوانه و بلال راه انداختن و نمی شه نه از اون جمع گذشت نه از اون جو. خاهر کوچیکه که میخاست بره عروسی دوستش، هی هندونه زیر بغلمون گذاشت که تو سلیقه ت خوبه بیا بریم...
-
بیماری یا .... ؟
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 14:41
آنها که در قفس زاده می شوند، پرواز را بیماری می انگارند. "فردریش نیچه" لینکهای پیشنهادی: لینک 1 لینک 2
-
برای نادیا
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 09:38
روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو بود که هوا بوی شبنم و شقایق می داد و خدا می خندید عطر یاس از در و دیوار هوا می پاشید و نسیم از تو بشارت می داد باد بر پنجره پا می کوبید زلف افشان را بید در مسیر تو پریشان می کرد هر کجا سروی بود به تواضع سر راه تو بر پا می خواست تاکها با تو تبانی کردند غوره ها از تپش قلب تو انگور...
-
به چه قیمت؟
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 12:50
آدمیزاد که با خودش تعارف ندارد. حالا با هرکس بنا به تیپ و کلاس و ثروت و ادای روشنفکری و همه چیز دانی نقش بازی کند و خودش را موجه نشان دهد، خودش که می داند چه موجودی ست و چقدر کاربلد ست و چقدر اخلاقیت دارد. دردناک ترین قسمت ماجرا جایی است که آدمی برای فریب دیگران حتا برای خودش هم نقش بازی کند ...
-
موردِ عجیب دو برادر
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 11:15
دو تا برادر بودند به اسم فوتبال و والیبال . فوتبال از وقتی چشم باز کرد همیشه مورد توجه و حمایت خانواده ش بود و خیلی ها دوستش داشتند حتا برای بودن باهاش حاضر بودن دست و پا بشکنند. فوتبال چند سالی از والیبال بزرگتر بود و با اینکه افتان و خیزان راهش رو ادامه می داد ولی محبوبیت زیادی داشت اما والیبال مثل یک بوته ی کوچک که...
-
به امید پیروزی
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 18:00
به امید پیروزی تیم ملی والیبال ایران مقابل ایتالیا یکشنبه 1393/04/01 ساعت : 18:30 لیگ جهانی والیبال گروه A : ایران - ایتالیا
-
چه خوب که دلیلش تو هستی
شنبه 31 خردادماه سال 1393 10:54
به نظرم بعضی از آدمها با شوق خاصی کاری رو انجام میدن که فراتر از بدست آوردن درآمد و تامین هزینهای زندگی، با انجامش حس خوبی رو در دیگران بوجود میارن و باعث میشن خاطره هایی تو ذهن آدمها نقش ببنده تا ابد. مثلن همین مغازه هایی که آبمیوه های فصلی رو با مدلها و تزیینات و چاشنی های مختلف و قیمتهای مناسب میدن دست مردم و بستنی...
-
65 سالگیت مبارک :)
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 14:28
صدایت یادگار روز های کودکی ماست. با صدایت نوجوان شدیم و با ترانه هایت زندگی کردیم و با عشق به عاشقانه هایت گوش سپردیم . روز های زندگیت سبز باد. تولدت مبارک آقای صدا گوش کنید
-
روز مبادا
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 11:17
عمری ست لبخندهای لاغرِ خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روزِ مبادا اما در صفحه های تقویم روزی به نامِ روزِ مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثلِ همین روزهای ماست اما کسی چه می داند شاید امروز نیز روزِ مبادا باشد..." "قیصر امین پور"
-
پستهای جک و جونوری
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 14:36
هر وقت پنجره ی اتاق محل کارم رو باز می زارم تا کمی از سرمای کولر در امان باشم و هوای اتاق عوض شه، یکهو این جانوان موذی بالدار و پرنده و ... پرواز کنان، ویزویزکنان میان تو اتاقم (محل کارم چون شهرک صنعتیه، درخت زیاد داره یعنی یه منطقه ی جنگلی بکر و ناب تبدیل به شهرک صنعتی شده. وا مصیبتا ). چند روز پیش پنجره رو تا آخر...
-
کدام پله؟
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 11:13
-
آدمها در زندگی هم موثرند
دوشنبه 26 خردادماه سال 1393 10:03
کاش کمی فقط کمی از خود خواهی هامون کم کنیم و بدونیم که رفتار ما بر زندگی دیگران هم تاثیر می گذاره. من صمیمی به شحنه ای گفتم عدل را می شود گزید هنوز جای زندان کمی گلستان ساخت به دل مردمان رسید هنوز... مجتبی کاشانی کلیپ رو از اینجا دانلود کنید.
-
....
یکشنبه 25 خردادماه سال 1393 10:01
گذشته هایی که آدمها رو اذیت می کنه نه برای اینکه تلخند بلکه تو باشی به یاد اونهایی که امروز نیستند و جاشون خالیه ... 5 سال گذشت ...
-
یعنی کاسیاس حواسش کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 24 خردادماه سال 1393 13:10
به قول یکی که میگفت: شب خابیدیم، صب پا شدیم دیدم به نفع کس دیگه ای تموم شده نتیجه. ما هم شب خابیدیم صب پا شدیم دیدیم هلند 5 تا گل به اسپانیا زده. خصوصن توی دور اول بازیها که تیمها خیلی محتاطانه بازی می کنند، این نتیجه واقعن جای شگفتی داره. هر چند هنوز هم کسی به پای ملت همیشه در صحنه ما شگفتی ساز نیست و نخواهد بود خدا...
-
پیروزی مبارک :)
شنبه 24 خردادماه سال 1393 08:49
پیروزی تیم ملی والیبال ایران مقابل برزیل مبارک دست مریزاد بچه ها لینک مرتبط: اینجا
-
امروز افتتحاحیه ی جام جهانیه :)
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1393 15:15
یک دوستی داشتیم زینت نام که کلن عاشق بود. یک روز منتظر باقی دوستان بودیم که بیان برای جلسه. زینت هم تو اتاق بغلی مشغول پرینت گرفتن دستور جلسه بود و داشت این آهنگ رو همزمان با گوش کردنش، می خوند اونم با صدای بلند. یکهو برادر یکی از بچه ها خیلی جدی رو کرد به من و با لهجه زیبای آذریش گفت: صدای آهنگ که بلند هیچ، حالا داره...
-
چه خیالی ...
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1393 11:17
5 سال پیش همچین روزی بود که فکر می کردم سیاهی ها دیگه داره جاشو به سبزی ها میده ... چه خیالی، چه خیالی ... می دانم پرده ام بی جان است. خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است.
-
خودش میره
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 18:18
از پنجره بیرون رو نگاه می کردم. داشت باد می اومد و ش اخ و برگ درختان رو به رقص درآورده بود. کولر رو خاموش و پنجره رو تا آخر باز کردم. برای خودم چایی ریختم و اومدم تو اتاق که دیدم یه زنبور اومده درست نشسته وسط شیشه ی پنجره. از پشت شیشه همش می زدم تا بره بیرون اما گیر میکرد به پرده. از من زدن از اون گیر کردن. بی خیالش...