-
جمله طلایی
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 09:01
-
صدای سبز خاک
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 10:09
زمان: آبان 87 مکان: رضوانشهر گیلان دلیل اصلی: م*ب*ا*ر*ز*ه با خ*ر*ا*ف*ه*پ*ر*س*ت*ی صادر کنندگان رای: سازمان ا*و*ق*ا*ف استان گیلان منبع خبر اینجا و الان 4 سال و 4 ماه از آن روز می گذرد و چه درختان کهنسالی که در جای جای خاک مادریم قطع نشده. شهر هایی که این درختان ریه های آنجا محسوب می شد، مامن حیوانات کمیابی فقط در ایران...
-
برادرزاده عزیزتر از جان
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 12:39
اگه از سر کار اومده باشی و خسته، و آرزوی یه خاب جانانه به دلت ولی باید بری دندان پزشکی و بعد از ترمیم دندونات نتونی نطق کنی ولی با این حال با رفیق شفیقت یکساعت تلفنی صحبت کنی و البته از نوع غیبت و نیش تا بنا گوش باز و بعدش یه برادر زاده با اون چشمای خوشگلش مثه گربه چکمه پوش بهت بگه عمه من گرسنمه و بری براش یه زیر دستی...
-
تقدیم به تمامی دوستان (شعر نوشت)
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 11:46
مثل نامه ای ولی توی هیچ پاکتی جا نمی شوی ** جعبه جواهری قفل نیستی ولی وا نمی شوی ** مثل میوه خواستم بچینمت میوه نیستی ستاره ای از درخت آسمان جدا نمی شوی ** من تلاش می کنم بگیرمت طعمه می شوم ولی تو نهنگ می شوی مثل کرم کوچکی مرا تند و تیز می خوری تور می شوم ماهی زرنگ حوض می شوی لیز می خوری *** آفتاب را نمی شود توی کیسه...
-
آزردگی (دست نوشت)
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 15:04
گاهی فکر میکنم اینهمه نوشتن و خواندن جملات مثبت دروغی بیش نیست. دلتنگ که باشی شاد ترین و مثبت ترین و زیبا ترین جملات هم یارای مقابله با ذهن گفتگو گر و دل آزرده و پریشانی نیست. حتا عکس پست قبل هم از آزردگی من کم نکرد. دلتنگی و آزردگیم را به عصر پنجشنبه می سپارم تا با خود ببرد و به جایی دور بندازد که یارای بازگشت نداشته...
-
سبز خاهم شد
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 12:57
دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم .... "فروغ فرخزاد"
-
گنجشک و آتش
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 12:43
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و... آن را روی آتش می ریزم ! گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن...
-
دسته کلید
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 08:45
داشتم دسته کلیدم رو نگاه می کردم که هر کدوم از کلیدا مال کجاست که یکی از کلیدا رو نمی دونستم مال کدوم قفسه یا کمده. خیلی به ذهنم فشار آرودم تا یاد بیارم ولی یه خاطره رو به یاد آوردم که کلی خندیدم. یه آشنایی داریم که زن و شوهر خودشونو خدای دانایی می دونن. خانومه سفارش میده یکی براشون م.ا.ه.و.ا.ر.ه بیاره برای نصب و...
-
عاشق ترم کردی
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 11:10
خاهری دارم که بهم میگه تو در کار "جواد کردن" آهنگهایی. حالا جواد کردن یعنی چی دوستان؟ یعنی اینکه اینقده یه آهنگ رو گوش میدم، گوش میدم ، گوش میدم تا خودم هم از دستش کلافه میشم و یه مدتی دیگه گوش نمی دم. یکی ازین آهنگها که بنده در حال جواد کردنش هستم آهنگ بسیار زیبای هنرمند عزیز کشورمون "بیژن مرتضوی"...
-
از زندگیت لذت ببر
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 13:17
زندگی مثه آب توی لیوان ترک خورده میمونه بخوری، تموم میشه نخوری، حروم میشه از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت تموم میشه
-
آرزو های رنگی
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 15:32
دوست دارم وقتی که یه روز صبح از در خونه بیرون میام، برگ تمام درختان شهرم سبز باشه، سبز سبز و شاداب باشن و اثر هیچ تبر آهنی روی بدنشون نباشه. دوست دارم تمام ماشین های خیابانها رنگی رنگی باشن، قرمز/ زرد/ آبی/ بنفش/ صورتی و خبری از ماشینهایی به رنگ بژ و سیاه و خاکستری نباشه. دوست دارم گلهای رنگی را در پارکها و بلوار های...
-
الوعده وفا
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 09:04
این از جمله ای که روی آفتابگردان زردم نصب کرده بودم: آدمها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار کاری که خدا با تو می کند.
-
کیبورد و خاطره من
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 13:24
داشتم کیبورد کامپیوتر محل کارم رو با الکل تمیز می کردم خیلی ناخودآگاه یاد یکی از دوستانم افتادم. این دوستمون که بهش می گم خانوم " ش " رو از سال 86 می شناختم یعنی قبل تر ها با مامانش دوست بودیم تو همون N.G.O محیط زیستی. مامان این خانوم "ش" زن محترم و با شخصیتی بود و به واسطه عضو بودن مادرش،...
-
سپندارمذگان خجسته
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 08:59
آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست این فرصت بی تکرار عشق است، معما نیست روز عشق ایرانی سپندارمذگان خجسته باد.
-
نه گفتن
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 08:18
نمی دونم توی زندگی چند بار نه گفتم به اونهایی که دوستشان داشتم و دوستم داشتند. نمی دونم نه شنیدن از طرف من چه تاثیری روشون گذاشت. منو دختر گستاخی فرض کردند که احترام کوچیکتر بزرگتر نگه نمی داره، دختری که سرکشه و حرف بزرگتر گوش نمی ده. اما هر بار با نصحتشون بیشتر به این که " کل اگر طبیب بودی/ سر خود دوا نمودی...
-
بی بهانه
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 09:09
دو سطل یکدیگر را در ته چاهی ملاقات می کنند. یکی از آن ها بسیار عبوس و پژمرده دل و دیگری شادمان بود. به همین خاطر سطل دوم برای ابراز همدردی از او پرسید:«ببینم چته،چرا ناراحتی؟» سطل عبوس و دلگیر پاسخ می دهد:«آنقدر منو ته چاه انداختند و بالا کشیدند که دیگر خسته شده ام.می دونی پر بودن اصلا برایم مهم نیست،همیشه خالی به...
-
آمدم
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 09:07
دیروز ساعت 7 صبح رسیدم رشت و از اون ور یه سره اومدم سر کار (همچین کارمند نمونه ای ام من). سفر در کنار خانواده خوش گذشت. از سفرم به تبریز چیزی نمی نویسم فقط اینو می گم که ما جدای از اینکه دارای فرهنگ و زبان متفاوتی هستیم آدمیم و داریم توی یه کره خاکی و توی یه کشور زندگی می کنیم و خیلی هم خوب نیست آدم هموطنان خودش رو به...
-
تعطیلات خوش بگذره
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 15:12
بالاخره بعد مدتها تعطیلاتی رو که انتظارش رو می کشیدم رسید و قرار شده اگر تهدیدات جوی در کار نباشه به امید خدا یه سفر به تبریز (دیار ستار خان و باقر خان) بریم با اهل بیت. باشد که مقبول افتد. اومدم بگم این چند روز رو نیستم اما برای اینکه دست خالی از اینجا نرید یه پست بنویسم براتون هلو اگه بعد از تعطیلات خبری از من نشد...
-
درود
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 08:10
درود به تمامی دوستانم در "ذهن زیبا" من اومدم خونه جدید. فعلن کلیه وسایلامو منتقل نکردم اینجا. خونم زیاد کار داره. تا جابجا بشم یه چند روز کار داره. جا داره از میثاق عزیز که توی اسباب کشی خیلی کمکم کرد تشکر کنم خیلی زیاد. اصلن کلیه کارا با میثاق بود. واقعن ازش ممنونم. امیدوارم بتونم جبران کنم. اینم از برای...