روز شنبه باشد و بعد از سه روز تعطیلی شاهد موارد زیر باشی:
خیابانهای شلوغ و پر ترافیک
صورتهای پف کرده و چشمهای خاب آلود
آدمهایی که با عجله به هر دری می زنند تا به محل کار یا تحصیل خود بروند
بانکهایی با در بسته که عده ای پشتتش صف کشیده اند تا متصدیانش نزول اجلال کنند
و درین حین کودکی ببینی 4- 5 ساله سفید رو با موهای بور که مانتوی مهد پوشیده و با دستان کوچکش دستان مادرش را گرفته و آنقدر آرام است که این آرامش را به تو هم هدیه می دهد و از ته دل برایش یه دنیا مهر طلب می کنی و از خدا می خاهی همیشه همینطور آرام و مهربان بماند تا با وجودش عشق را به دیگران هم هدیه دهد.
ادامه مطلب ...
شماره ام رو به همکارم دادم تا هروقت از سرویس جا موند بهم زنگ بزنه و به آقای راننده بگم یه چند دقیقه ای منتظرش بمونه اما بیشتر اوقات بازم جا می مونه.
بهش می گم خانوم همکار امروز آقای راننده منتظر شما موند، نیومدید!!!!!!
گفت: خاب موندم.
در همین راستا تصمیم گرفتم صبحها از خاب بیدار می شم یه زنگی به ایشون بزنم تا ایشون رو هم بیدار کنم. بعضی روزها ایشون پیش دستی می کنند و به بنده زنگ می زنند تا بیدارم کنند اما باز هم از سرویس جا می مونند.
همکاره داریم. والا
تبریک نوشت: دوست خوبم جناب آقای بابک اسحاقی عزیز زادروزتان خجسته. امیدوارم زندگی در کنار بهترینهایتان، مهربان بانو و مانی زیبا رو هر روز بر وفق مرادتان باشد و خوشبختی و آرامش، ثمره اش.
زندگی با همین بهانه ها برایم زیباست وقتی:
*مقداری پول توی کیف یا مانتوم پیدا می کنم که خودم از وجودش بی خبر بودم و با لذتی وصف ناشدنی برای خرج کردنش نقشه می کشم. انگاری گنجی بزرگ پیدا کردم.
* چای با خرمای تازه یا زولبیا می خورم.
* وقتی بارون میاد و تو ماشینم، شیشه رو تا آخر میکشم پایین که قطرات بارون بهم بخوره.
ادامه مطلب ...